خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

ساعت تک رمان

  1. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۷ - توار! میرا نیست. مهشادم رفت داخل؛ ولی بعد از نیم ساعت، نیومد بیرون. تو که می‌دونی مهشاد آن‌تایمه! برم دنبالش؟ به اوستا چشم می‌دوزم که ریز نگاهم می‌کند. انگار می‌خواهد کشف کند چه می‌شنوم. باید حالم از این‌که چشمانش را دو دستی به من چسبانده و در حال آنالیز من است، به‌هم...
  2. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۶ - حدس زدم، برای همین اومدم؛ اما همش از این شاخه به اون شاخه می‌پری. نمی‌تونم نتیجه‌گیری کنم. خنده‌ تمسخرآمیزم را توی گلو، خفه می‌کنم. نمی‌تواند نتیجه بگیرد! خب خودم هم نمی‌توانم نتیجه بگیرم. گه‌گاهی توار رک افسارم را می‌گیرد و اوقاتی دیگر، توارِ عاشق بازی. معلوم نیست چه...
  3. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۳ می‌شنوم، صدایش ضربانِ لعنتی قلبش را که آن‌قدرها ریتمیک نیست، می‌شنوم. آن‌قدر نزدیک هستم به قفسه س*ی*نه‌اش که این صدای بلند را بشنوم و با جرعت بگویم ممکن نیست اشتباه بشنوم، این تپش تند را که انگار گوشم را خراش می‌دهد! نگاهم سر می‌خورد روی چشم‌هایش، آینه افکارش؛ اما باز هم همان...
  4. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۲ نمی‌دانم چطور به آن تندی می‌آید و دستم را که به سمت کابینت دراز شده، می‌گیرد.‌ فقط می‌دانم که دارد از مرز تعداد دفعات محدود لمس‌کردنم می‌گذرد و من هرچقدر تقلا می‌کنم خود را بی‌خیال نشان دهم، نمی‌توانم جلوی اخمی که روی ابروهایم می‌نشیند و خشونتی که توی کشیدن دستم راه پیدا...
  5. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۱ ثانیه‌ها را نمی‌دانم چطور جلو می‌برم، انگار در عالم خواب و بیداری باشم‌. همیشه وقتی روز می‌شود و در خواب غلت می‌زنم، زمان برایم بی‌اهمیت‌ترین قسمت ماجرا می‌شود؛ در عوض سیستم شنوایی‌ام چنان کار می‌کند که با کوچک‌ترین صدایی، هوشیار می‌شوم. صدای در که می آید، چشمانم را باز...
  6. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۱۰ بدون معطلی آدرس خانه را برایش فرستادم و صفحه چت را آمدم ببندم که دیدم سریع تیک دوم خورده و دارد تایپ می‌کند، همین شد که مرددم کرد برای رفتن. ماندم و دیدم که به چند ثانیه نرسیده، پیامش سِند شده و من در حال خواندنش هستم! « مطمئن باشم که پول رو می‌دید؟» اگر مربوط به آدرس خانه...
  7. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۹ صدایش خواب‌آلود نبود. به دنبال احساس لابه‌لای کلماتش می‌گشتم، چیزی را نمی‌یافتم، انگار این را گفت که فقط بپرسد. حتی بی‌تفاوتی را هم نمی‌توانستم در بیابم و از طرفی چیزی آن ته مه های سرم فریاد می‌کشید که چقدر صدایش شبیه به اوست و من عاجز شده بودم. نمی‌دانستم چگونه تحلیل کنم که...
  8. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۸ *** چندمین نخ‌ای بود که به د*ه*ان می‌کشیدم و پر از عجز، کام می‌گرفتم؟ نمی‌دانم. گذر زمان از دستم رفت. چشمانم توی تاریکی، بهم لگیده نمی‌شد، روی هم نمیفتاد و مرا از فکر و خیال نجات نمی‌داد. قرص‌ها رویم تاثیری نداشت، کله سرم عرق کرده بود و موهایم مانند افکارم سمجانه به سرم چسبیده...
  9. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۷ - پری‌ها، موجوداتین که میتونن شبیه آدما باشن‌. مابین ما باشن و ما هیچوقت نفهمیم که این فرد، یه پریه! اگه راجع‌به اینکه قدرت دارن شنیدی، باید بگم آره دارن؛ ولی در ازاش چیزیو میخوان. اونا احساسات براشون معنی نداره؛ چیزی که مهمه، معاملست. همه‌چیز براشون بِده بستونه. منطقی باشه یه...
  10. چکاوّک

    حرفه‌ای رمان زهم زردآلو | مهاجر کاربر انجمن تک رمان

    #زهم_زردآلو #پارت۵ - بابا! نیم نگاهی به من انداخت و من دیدم، در همان نیم‌نگاه، نگرانی‌اش را به وضوح دیدم. می‌خواستم نگرانش کنم؟ نه! باید تندتر می‌جنبیدم و از تمام افکار منفی خلاصش می‌کردم. - با کسی دعوات شده توی مدرسه؟ توار! کاش لالمانی ام آنقدر طول نمی‌کشید که به این افکار روی بیاورد. کاش زودتر...
بالا