
نام: زهم زردآلو
ژانر: عاشقانه، فانتزی
نویسنده: مهاجر
سطح: حرفهای
ناظر: حوراء
خلاصه:
توار شوآن، دختری که چندین سال است با پریها، همان موجودات فریفته، مقابله میکند و بذر کینه درون قلبش با حسی گمشده، آبیاری شده و رشد کرده. یک سالیست که پنهان شده و از دور، همهچیز را کنترل میکند؛ اما حالا، با هجوم گذشته، مجاب است جرعت به خرج دهد و با عشقی دوباره، جانسوز شود. با آمدن مردی جدید که از قضا بوی خامیِ گذشته توار را میدهد؛ همهچیز بهم میریزد و زردآلو در زمستان، رشد میکند. هیچ چیز سر جایش نیست، مثل زردآلو و زخمی که سنخیتی با گذشته ندارد. زخمی جدید، تازه و پرشور؛ ماننده غده سرطانی، به جان همه کسانی که زردآلو خوردهاند، میافتد.
پ.ن1: توار: پرنده. شوآن: محافظ، چوپان گله.
پ.ن۲: این داستان کاملا تخیلیه و زاده ذهنِ من نویسنده. جدیش نگیرید و پی موجودات زاده ذهنم نرید. داستان پیچ و خمهای زیادی داره. کم و کاستیهای قلمم رو سعی میکنم کم کنم؛ اما قسمت مهمش فلشبکهاست. توی رمان فلشبکهای زیادی وجود داره و ممکنه کسلکننده بشه؛ اما لازمهٔ رمانه. علاقهمندان به این ژانر، ممکنه زیاد از این رمان خوششون نیاد؛ چون فضای این رمان، فضای همین جامعه خودمونه. نه کمتر و نه بیشتر. اینجوری نیست که یهو با چندتا بشکن، جادویی اتفاق بیفته و... . بحث ما راجعبه پریه. موجوداتی که مثل انسانها زندگی میکنن و حتی لابهلای انسانها، به ادامه حیاتشون ادامه میدن. موجوداتی که خوب و بد دارن و ممکنه قاتل باشن یا نجات دهنده. بحث حساسیه و امیدوارم بتونم تا آخر از پسش بربیام.
پ.ن۳: این رمان رو مینویسم، فقط برای یک مفهوم. "تقصیرِ ما نیست" .
کد:
نام: زهم زردآلو
ژانر: عاشقانه، فانتزی
نویسنده: مهاجر
ناظر: @Fatemeh.fattahi
خلاصه:
توار شوآن، دختری که چندین سال است با پریها، همان موجودات فریفته، مقابله میکند و بذر کینه درون قلبش با حسی گمشده، آبیاری شده و رشد کرده. یک سالیست که پنهان شده و از دور، همهچیز را کنترل میکند؛ اما حالا، با هجوم گذشته، مجاب است جرعت به خرج دهد و با عشقی دوباره، جانسوز شود. با آمدن مردی جدید که از قضا بوی خامیِ گذشته توار را میدهد؛ همهچیز بهم میریزد و زردآلو در زمستان، رشد میکند. هیچ چیز سر جایش نیست، مثل زردآلو و زخمی که سنخیتی با گذشته ندارد. زخمی جدید، تازه و پرشور؛ ماننده غده سرطانی، به جان همه کسانی که زردآلو خوردهاند، میافتد.
پ.ن1: توار: پرنده. شوآن: محافظ، چوپان گله.
پ.ن۲: این داستان کاملا تخیلیه و زاده ذهنِ من نویسنده. جدیش نگیرید و پی موجودات زاده ذهنم نرید. داستان پیچ و خمهای زیادی داره. کم و کاستیهای قلمم رو سعی میکنم کم کنم؛ اما قسمت مهمش فلشبکهاست. توی رمان فلشبکهای زیادی وجود داره و ممکنه کسلکننده بشه؛ اما لازمهٔ رمانه. علاقهمندان به این ژانر، ممکنه زیاد از این رمان خوششون نیاد؛ چون فضای این رمان، فضای همین جامعه خودمونه. نه کمتر و نه بیشتر. اینجوری نیست که یهو با چندتا بشکن، جادویی اتفاق بیفته و... . بحث ما راجعبه پریه. موجوداتی که مثل انسانها زندگی میکنن و حتی لابهلای انسانها، به ادامه حیاتشون ادامه میدن. موجوداتی که خوب و بد دارن و ممکنه قاتل باشن یا نجات دهنده. بحث حساسیه و امیدوارم بتونم تا آخر از پسش بربیام.
پ.ن۳: این رمان رو مینویسم، فقط برای یک مفهوم. "تقصیرِ ما نیست" .
آخرین ویرایش توسط مدیر: