Usage for hash tag: پارت55

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    حرفه‌ای رمان میقات | zeynab کاربر انجمن تک رمان

    #پارت55 شنیدن صدای خواهر وزیر، نفسم را بریده و فرو می‌پاشم. ساوان هیچ نگفت! زانو هایم خالی می‌کند و حالا که می‌بینم، واقعا ساوان حتی بخاطر این قضیه هم قابل تحمل تر است. حالا چه غلطی کنم!؟ چه خاکی بر سَرم بریزم؟ زانو هایم خالی می‌کند. کمرم تکیه به دیوار فرو می‌ریزد. آرام آرام سر می‌خورم و روی...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت55 می‌خواهم به طرف صدرا به‌روم که عماد محکم مچ دستم را می‌گیرد و نگاهم ناخواسته برای یک لحظه با چشم هایش تلاقی پیدا می‌کند. دَهانم خشک می‌شود و چشم هایم، سوزن سوزن می‌زند. پر از التماس به چشم هایش خیره می‌شوم. سیاهی مصمم و بی انتهای چشم هایش، قدرت هر گونه خودسری و حرکت را از من می‌گرفت. -...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت55 تمامی چند روز گذشته مهراد غیب شده بود! البته از نظر من، چون زمانی که از حامی سراغ او را گرفتم خیلی بیخیال گفت که خودش میاد. نگرانش شده بودم... تقریبا یک هفته ای میشد که خبری از او نبود و انگار برای هیچ کس هم جز من، نبودنش مهم نیست. شاید هم انها خبرش را داشتند که نگرانش نبودند... نمی...
  4. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت55 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
  5. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا گوشه امام زاده پاهام رو توی بغلم جمع کرده بودم. بدون هیچ حرفی همین جور که خودم رو تاب می دادم به صدای صوت آسید ممد¹گوش می دادم.با سوز داشت قران می خوند. به یه ایش که رسید کل بدنش یدفعه لرز افتاد نگران نگاهش کردم: -اقا مگه معنی این ایه چیه که این جوری لرز می کنید!؟ اسید ممد وسط حال خوبش و...
بالا