Usage for hash tag: پارت51

ساعت تک رمان

  1. .zeynab.

    کامل شده رمان مستعمره | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت51 اونقدر ترسیده بودم که حتی نمی‌تونستم حرف بزنم! از بین دست اعتصام، رضای خونی و زخمی رو دیدم که جنازه بی جونش پای حوض افتاده و خونی که مثل دریاچه سرامیک های سفید خونشون رو نقش داده بود. لرزی از تنم می‌گذرد؛ فکر نمی‌کردم انقدر تلخ پایان این عشق را رقم زده باشند. گمان نمی‌کردم اینگونه از هم...
  2. .zeynab.

    کامل شده رمان کوتاه سناريوی جایگزین | امـیر والا؏ کاربر انجمن تک رمان

    #پارت51 " یزدان" بینی‌ام را می‌گیرم و چهره‌ام از بوی بَد جنازه مچاله می‌شود. چند جای صورتش و بدنش پوسیده بود! موهای سرش کاملا ریخته و چند جای سرش هم پوسیده بود و اسکلت سرش نمایان شده بود. اما با تمام این اوصاف، هنوز هم می‌شد رد زیبایی اش را دید! ملافه را روی بَدنش می‌کشم و از کنارش بلند...
  3. .zeynab.

    کامل شده رمان موقعیت صفر | زینب گرگین کاربر انجمن تک رمان

    #پارت51 دوباره روز از نو و روزی از نو... باز هم منم و نق نق های هانا... بازهم منم و چشم غره های حامی... باز هم منم و این رخت نوکری که بر تنم افتاده... باز هم منم و محبت های مهراد... باز هم منم و.. - دخترم میشه لطفا یه لحظه بیای اینجا؟ صدای ارام مادر حامی مرا از عمق افکارات تباه و پر از بدبختی...
  4. Saba.N

    کامل شده رمان واژگون | @Saba.N (صبا نصیری) کاربر انجمن تک رمان

    هُوالحق! #پارت51 #واژگون #صبا_نصیری #انجمن_تک_رمان *** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***
  5. .zeynab.

    کامل شده در حاکمیت شیطان |𝒁𝒆𝒚𝒏𝒂𝒃 کاربر انجمن تک رمان

    #گیلدا با تعجب نشستم روی زمین وظرف هارو جمع می کردم خان روی زانوهاش جلوم نشست، با یه لبخند مهربون نگام می کرد. خان چرا یدفعه ای این قدر مهربون شده ؟! با لحنی پر از مهربونی دستاش رو به سمت صورتم دراز کرد : -خوبی!؟صورت درد نمیکنه!؟میخوای بریم تو اتاقم برات دوا بزنمش؟ می خواست دستشو بزاره روی صورتم...
بالا