#شایراد
پشت میز صبحانه بی میل با قالب پنیر ور می رفتم و در گیر افکارم، تو جهان دیگه ای سیر می کردم.زندگی، گرچند زیبا بود؛ اما تداوم نداشت! شاید نفرین های خانواده ایسل بود !
شاید زجه های ایسل بود !شاید خشم خدا بود !چشم هام رو که می بندم، سیاهی که بر چشمام پرده میندازه، اتیش گُر می گیره و می...