پارت_۲۵۱
تیرداد بهش نزدیک شد تا حرفی بهش بزنه که ملودی خودش رو عقب کشید و با لکنت گفت:
- ت... تو هاتف رو ک... کشتی! به من نزدیک نشو نزدیک نشو بهم! ازم دور بمون.
تیرداد با صدایی خش دار ناشی از گریه گفت:
- خواهش میکنم آروم باش عشقم، نفسات به شمارش افتاده نفس عمیق بکش برات خوب نیست نفست میگیره...