آرام روی صندلی سلطنتی نشست و به میزی که پر از غذاها و نو*شی*دنیهای رنگارنگ بود، نگاه کرد. پادشاه هر روز اینهمه غذا را به تنهایی در یک وعده میخورد؟ مردمانی هستند که محتاج و نیازمند یک تکهنان هستند بعد پادشاهشان...
- برای چه چیزی نمیخوری؟
قاشق چوبی را برداشت و آرام در آش مقابل فرو برد و در...