...سیاه میاد به سمتش، اون دست رو باید قطعش کنی!
سرم را تکان دادم.
- چشم بهار جانم.
این بار ل*بهایم را ب*و*سید. گذاشت عطرش را به مشام بکشم. تنش را به تنم بخشید و برای لحظاتی حس کردم خودم تماما بهار هستم. گویا آن شب بهار خود خدا بود، یادم میداد تا من هم خدا باشم.
#زهرا_جعفریان...