#پارت191
دستهای ابتین را بین انگشتهایم میفشارم. به نوشتهی روی سنگ نگاه میکنم و یاس ذوالفقاری که مادر یاس است. امده بودم به مادرش التماس کنم دخترش را به من پس بدهد. امده بودم به مادرش التماس کنم امانتیاش را بار دیگر به دستم بدهد. حال یاس به شدت وخیم بود و طاقت ان بیمارستان کوفتی را نیاورده...