#پارت161
یزدان یک طرف ایستاده و من یک طرف دیگر حامی، کج و پر از حرص نگاهش میکنم:
- خیلی بی معرفتی میدونی؟
اهسته میخندد و شانه بالا میاندازد:
- میدونی از وقتی اومدم پیش حامی، چند تا دختر مثل تو اومده تو زندگیش و رفته؟ فقط فرق تو این بود که باهات رفیق شدم و تو نارو زدی.
قلبم مچاله میشود. من...