#پارت161
یزدان یک طرف ایستاده و من یک طرف دیگر حامی، کج و پر از حرص نگاهش میکنم:
- خیلی بی معرفتی میدونی؟
اهسته میخندد و شانه بالا میاندازد:
- میدونی از وقتی اومدم پیش حامی، چند تا دختر مثل تو اومده تو زندگیش و رفته؟ فقط فرق تو این بود که باهات رفیق شدم و تو نارو زدی.
قلبم مچاله میشود. من...
هُوالحق!
#پارت161
#واژگون
#صبا_نصیری
#انجمن_تک_رمان
*** Hidden text: You do not have sufficient rights to view the hidden text. Visit the forum thread! ***