با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
یبارم ترم اول دانشگاه بودم، سه تا دختر کنار هم وایسادن، رفتم نزدیکشون سرمو انداختم پایین گفتم میشه با من دوست بشی؟ یکیشون گفت خب کدوممون؟ گفتم فرقی نمیکنه، برگای ۳ تا شون ریخته بود
بیار تو دانشگاه خواستم به یه دختر خانومی پیشنهاد بدم ، دستشو آورد جلو
گفتم لابد میخواد امتحانم کنه ، گفتم شرمنده بانو ولی تا محرم نشدیم من لمستون نخواهم کرد
گفت یوزارسیف دارم حلقهم رو نشونت میدم من نامزد دارم
به همون اندازه که پسرا یه خاطره مشترک دارن که زدن تو گوش فرمانده
دخترا هم به همون میزان یه استادی تو دانشگاهشون دارن که خیلی اینا رو میخواسته ولی اینا پا ندادن بهش
مدیر گروهها و کارکنان آموزش دانشگاه علاوه بر تخصصی که در حرفهی خودشون دارن ، در زمینهی دندون پزشکی هم مهارت ویژهای دارن و دهن آدمو خوب سرویس میکنن