- تاریخ ثبتنام
- 2019-12-22
- نوشتهها
- 3,156
- لایکها
- 7,301
- امتیازها
- 123
- محل سکونت
- میان یک عالمه رمان
- کیف پول من
- 1,134
- Points
- 9
انجمن رمان نویسی | تک رمان
انجمن تک رمان...انجمن رمان نویسی تک رمان با ارائه محیطی امن و صمیمی فعالیت خود را در راستای ترویج کتابخوانی آغاز کرده است.
forum.taakroman.ir
* اسپم ندهید *
اوایل داشتیم روز های خوبی
نه سیلی بود نه لگد نه چوبی
هفته ی دوم مدیر شد یک خرده بد
زنگ تفریح رَه بر کلاس می کرد سد
هفته سوم دشنام شد رایج
شاگرد هم از کلاس شد خارج
چهارم هفته پس گردنی می زد مدیر
نعره ها می کشید مانند شیر
ماه دیگر مدیر شد ییپ من
با بچه ها میکرد جنگ تن به تن
بعد ها بروسلی شد آموزگار
شاگردان را میبرد بالای دار
اواخر،معلم شد آمیتا چاخان
صد نفر می کشت چون سلمان خان
آنگَه که می رسید تعطیلات عید
سیه میشد روزگار تقریبا سفید
باید پر می کردیم دفتری صد برگ
میشدیم در خوناب بدبختی غرق
گر بود تعطیل فردای سیزده بدر
نمیدادیم این تعطیل به یک کوه زر
اُردیجَهَنَّم میشد برایمان اردیبهشت
باید میرفتیم به کشتارگاه زشت
خرداد یعنی انتظار برای آزادی
پایان خرداد مساوی با شادی
تابستان بالا رفتیم ز تیر
پس از مرداد آمدیم به زیر
گذشت شهریور با سرعت نور
دیدیم که اول مهر نیست دور
آخر تابستان بودیم سوگوار
شیون کردیم و کشیدیم هوار
سحر چون بر آمد بلند آفتاب
مدرسه رفتیم گذشتیم ز خواب
گوش دادیم به این آهنگ بزور
"آغاز سال نو،باشادی و سرور"
چون که زدند برای کلاس زنگ
صدایش دردناک تر از سرنگ
زان پس هی علوم و هی حساب
یار مهربان گفتند به ریاضی کتاب
نگو آموزگار بگو عزرائیل
ناز می کردمان با چوب و سیل
می گفتند به معلم چنگیز
پنجه اش از مال ببر هم بود تیز
می گفتند جومونگ بود جدّش
چون دسخطش بود شبیه دسخطّش
به او میگفتند پریا شاه
چون که داشت صد جن در یک چاه
معلمانمان بودند چُنین افرادی
که از ما گرفته بودند آزادی
??