داشتم ناهار کالباس میخوردم و اومدم لقمهی اخر رو که خیلی گنده بود تو دهنم بچپونم که یه دفعه از دیوارمون مرغ همسایه پرید تو حیاطمون.
در حال باز بود اومد داخل یه نگاه به من انداخت یه نگاه به کالباسا، با اکراه پشتشو بهم کرد و رفت کنار جالباسی گرفت خوابید.
عجب داستانی شدا قرار بود جمله بگم????
خونه، ماشین، کار
داشتم ناهار کالباس میخوردم و اومدم لقمهی اخر رو که خیلی گنده بود تو دهنم بچپونم که یه دفعه از دیوارمون مرغ همسایه پرید تو حیاطمون.
در حال باز بود اومد داخل یه نگاه به من انداخت یه نگاه به کالباسا، با اکراه پشتشو بهم کرد و رفت کنار جالباسی گرفت خوابید.
عجب داستانی شدا قرار بود جمله بگم????
خونه، ماشین، کار