کامل شده منظومه ی معصومه|blue berry کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
"معنای انتظار"
غمی در رگ‌هایم کرده رسوخ
و جاری شده در بند‌بند تنم!
انتظارم که به سر می‌رسد آخر یک روز،
می روم از بر تو از همه شهر، از همه‌جا!
در چشم‌های بی‌فروغم گویی،
خشک‌سالی شده است، بعد یک باران عظیم!
و سکوتی که بر ل*ب‌هایم مهر خموشی می‌زند.
تو کجایی؟ ای مرهم دردهای بی‌درمان،
ای تسکین بی‌حسی ایام!
تو کجایی؟
که ببینی آن من، که به خنده می‌شناسیش،
در لابه‌لای دیوارهای غربت گم شد!
در میان واژه‌های انتظار جا ماند!
آن‌گاه که هیچ نشانی از تو نیافت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
این منه تنهای بی او را،
مگذارید به راه،
مگذارید به صبر،
مگذارید به آه!
این تن رنجور از نبودن‌ها را،
بسپارید در آ*غ*و*ش خاک
تا نهالی روید!
بسپارید به دستان باد،
تا نشانی جوید!
تا ببارد باران،
از چشم‌های بی‌تابش!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
لبخند میزنم به اشک،
من آه می کشم تو را!
این قلب سرد و تلخ و گس،
فریاد می زند تو را!
لبخند می زنم به غم،
این بغض، سر نمی‌نهد.
بر شانه‌های خسته‌ی
در راه مانده‌ی تو را!
من گریه می‌کنم چنین،
از خنده‌های بی‌شمار،
از خاطرات پر عبور،
در شب‌های پر از تو را!
این دل عبور می‌کند،
از بی راهه‌های زجر!
این دل صبور می‌شود،
در وادی زیبای شعر.
من گریه می‌کنم تورا!
من بغض می‌شوم تمام،
من مانده‌ام به‌جای تو!
من خنده می‌شوم بمان.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
"شب نامه"
بگذار سر به شانه‌های شب،
تا ببینم نور ماه را در چشمانت!
بگذار پای بروی ابرهای خیال،
تا بجویم رد پای تو را در خواب!
ای مه روی باشکوه من، این بار
در آ*غ*و*ش بگیر دیوانگیم را!
منو این ساعت و بیداری و آه،
تو و آن اقبال بلند، در پس آن شب بوها!
من و تو با یک نیروی عظیم،
در هم آمیخته گویی دل‌هامان!
روح روشن‌گر ما انگار،
می‌کشاند سوی هم کالبدهامان!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
"و مردی که ایستاده مرد!"

او در میان واژه‌های سکوت،
چمدان های تردید را،
از هجوم بی‌کسی‌ها بست.
آن غروب تاریک و محنت ‌بار،
مردی با شانه‌هایی افکنده،
از کوچه‌های هم‌رنگ سیاهی،
چه غریبانه می‌کرد عبور!
و گام‌های سنگین از فرط خستگی روح،
قلب شب را نشانه می‌رفت!
مردی که ایستاده مرد
و روحی که از کالبدش گویی رخت بربست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
||شب‌ گریه‌ها||

این‌جا کسی چشم‌انتظار توست،
از دورها بیا از سد خاطرات!
بشکن سکوت مرگ، از یادها بیا،
این‌جا یکی نشسته بر خاک سرد!
ای ماه شب گریه‌های من،
از عالم خیال، بر بام‌ها بیا!
این پنجره که اکنون باز، رو به توست،
باران زده شیشه‌های ماتِ ماتم‌زده‌اش!
این درب‌ها که اکنون بشکسته در میان،
چشم‌انتظار گام‌های بی‌صدای توست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
"پیچک‌های خیال"

شباهنگام پیچک‌های خیالت،
به دور لحظه‌ام پیچید!
سکوت بی‌کران عالمم را برد،
مرا با خود به دنیای بی‌وزنی‌ها کشانید.
و من در هاله‌های نور،
به‌دنبال نگاه چشم‌های تو دویدم.
خسته از بی‌حاصلی‌های تمام عمر،
بر تکه ابر ناامیدی‌ها نشستم.
بر تمام خنده‌های بی‌کسی‌هایم چشم‌ بستم،
تو را دیدم که با من در نهانی!
از در آشتی، خنده، شکوه بی‌کرانی،
تو را دیدم که چشمانم مرا دید.
به روی گیسوانم دسته‌های گل عشق تو رویید.
مرا از ناامیدی بیرون کشاندی
و دستم را درون دست‌هایت می‌فشردی ... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
من از شلوغی این شهر بیزارم!
از این سکوت‌های زجرآور،
از این ازدحام بی‌حاصل،
از این نبودن‌های زجرآور!
من از شلوغی این خیابان لبریزم،
که گم شده رنگ آرامشم در این وادی.
نگاه می‌کنم من، تو را از دور،
تویی که دیگر از چشم من افتادی!
برو نبودنت را بر من ببخش،
که هیچ بازنخواهم گشت سوی آغوشت!
برو و دیگر از دلم دست بدار،
تو ای خاکستری‌رنگ بی‌طاقت!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا