کامل شده منظومه ی معصومه|blue berry کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
«کتاب شعر»

هدیه می‌دهم تورا یک کتاب شعر.
شاخه‌ای گل سرخ از بوستان شعر!
هدیه می‌دهم تو را یک سبد واژه‌ی سرخ.
یک نگاه پر ز محبت از مرام شعر!
هدیه می‌دهم تو را سطر به سطر،
قافیه به قافیه، مصرع به مصرع عشق!
هدیه می‌دهم تو را سفری به دیار عاشقان شعر.
می‌رویم، سفر می‌کنیم و نفس می‌کشیم
شعر نو، غزل، قصیده و رباعی!
نفس می‌کشیم واژه‌های بی‌مثال شعر را!
احساس می‌کنیم نسیم ملایم و نوازش‌گونه‌ی کلمات شعر،
هدیه می دهم تو را، احساست را، روح خسته‌ات را
به صرف فنجانی شعر!
د*اغ‌د*اغ! دل‌چسب دل‌چسب!
می‌نوشیم کتابی پر از عشق، پر از احساس و پر از شعر... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
« من و تنهایی»

پای در غربت ایام من نهادن مردانگی‌ست!
خواندن غم در عمق چشمان بی‌فروغم دیوانگی‌ست!
خاموشم و سوسو نمی‌زند ستاره‌ی اقبالم!...

از نظر دور نمی‌ماند لحظه‌ای پریشانی افکارم... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
«مسافر»

می روم! رفتن از این دیار، مرا بس است.
جستن از فرسودگی افکار‌ مرا بس است!
می روم! تاب و توان نبود در تن بی‌تاب من.
دور شدن و رهایی از انگارها مرا بس است... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
«سوز دل»

مردن چه شیرین است!...
آنگاه که پردردی،
آنگاه که در دنیا، پرگشته نامردی!
قلبم چه مجروح است،
از دست نااهلان!
هر شب کنم ناله
چشمان من گریان!
می‌میرم از حسرت
با صورت خیس از اشک!
می‌سوزم از عمق دل
با قلبی از محنت!
کار همه این است،
خون به جگر کردن!
عشق حقیقی را نادیده ول کردن!
دل‌سوختن چه سود؟!
وقتی که یاری نیست؛
وقتی که در دنیا،
مهر و وفایی نیست!
ذهنم چه درگیر است.
با یادت آسوده است!
آن‌ هم زمانی که
رفتارت آلوده است!
مردن چه شیرین است؛
وقتی که یارم رفت!
وقتی که با او هم
مهر و صفا هم رفت... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
این تویی،
این چنین برآشفته حال؟!
نشسته بر نیمکت‌های بی قرار.
درون باغ‌های خالی از درخت،
کنار دیوارهای سیاه و تار؟!
این تویی،
که چشم بسته‌ای به روزگار؟
باد می‌وزد
و می‌افکند ز دور گردنت شال.
نه! باورم نمی شود.
سرو روزهای سرد و گرم سال،
این چنین غم زده
ایستاده در غبار!
نه! باورم نمی شود.
شکوه عشق‌های ماندگار
سرد و ماتم زده،
خشک گشته شاخه‌هایش در بهار!
این تو نیستی.
نه! باورم نمی شود.
ای شعله‌ی برآشفته حال!
نه! این نمی‌توان تو باشی‌ای بهار.
این صدای خسته،
از پس تارهای پشت تار
آه!
این تویی؟!
این چنین در آغـو‌ش غم ماندگار؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
«شعر تقدیمی به یک دوست»

پاییز چه زیبا می‌آمد سوی من خنده‌کنان!
با تبسم گفتم:
- چیست راز این خنده‌ی سرخ
و چه در دل داری، ای زیبای حیات؟!
برگ‌های طلایی رنگ‌اش را نرم بر بستر خیابان ریخت.
چرخی زد ترانه‌ای زیر ل*ب می‌خواند:
- او آمد، آرام‌آرام قلب پاییز را لرزاند!
کودکی به زیبایی این شاخه‌ی زر،
سرخ‌سرخ گونه‌های گل‌گون‌اش
در شبی پاییزی چشم‌های شب‌رنگش را
بر جهانی روشن می‌گشود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
«رنگ خزان»

سرگشته میان کوچه‌های خزان زده!
با قد‌هایی از خستگی لبریز،
آواره‌ی کوی و برزن ناامیدی‌ها
و سرمایی که در کالبدم رسوخ خواهد کرد!
من در میان واژه‌هایی از غربت،
فانوس شکسته‌ای را در دستان ترک دیده‌ی خویشتن
به امید یافتن راهی از روشنایی‌ها
می‌کاوم خیابان‌ها را!
مچاله می‌شوم قدم به قدم در جسم تکیده‌ی از فرط خستگی!
دوره‌ام کرده‌اند حرف‌هایی که بوی بی‌کسی می‌دهند.
می‌نشینم زیر سایه‌ی سرد درختی که‌
برگ‌هایش را به‌دست بادها، داده است برباد!
و آسمانی که مملو از توده ابرهای سیاه و وحشت زده
خود را بر زمین می‌نمایاند.
تکیه می‌کنم به تنه‌ی درختی که
از ناامیدی در رقابتی‌ست بی‌پایان، با منهِ تنها!
و می‌نگرم خیابان‌های متروک از دل‌خوشی‌ها را!
سایه‌ها می روند و می‌آیند.
فریاد‌ها به بلندی ناقوس مرگ،
گوش‌ها را می‌بلعد
و روح‌های سرگردان پی لقمه نانی
چندباره یک‌دیگر را می‌درند!
کفش‌هایم نای رفتنش نیست،
به پایان خویش رسیده است
و رگ‌های خشکیده از سایه‌ی خون،
گذرگاه صعب ‌العبور خویش را
به‌سوی قلب می‌پیماید.
صدای منجمد شدن سلول‌هایم را
کلاغ‌های سیاه شوم کاج کهنسال، می‌شنوند
و کرکسان از ناکجاآباد! روی آسمان تیره بالای سرم پرسه می زنند.
آه از جهالت آدمی!
آه از نادانی دانا معابانِ ارباب منش،
که آدمی را به ورطه نابودی خواهند کشید.
آه از سادگی مردمان روزگار ظلم دیده!
که سکوتی مرگ‌بار بر لَب‌هایشان مهروموم شده است.
و آه و دمی آخر از نفس افتاده‌ی آدمی
و تلاش بی‌حاصل از برای بلعیدن اکسیژنی از حیات... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
دیگر تمام شد،
آن روزهای خسته از انتظار،
آن اشک‌های مثال جویبار،
آن لحظه‌های تلخ و غمگین و گس،
که تنها و گوشه‌گیر در خلوتت نبود هیچ‌کس!
دیگر تمام می‌کنم،
آشفتگی‌های این قلب خسته را!
دیگر تمام می کنم،
انتظار بیهوده از آمدن تو را!
این من که آرزوی تو بود در دلش،
اکنون تمام آرزوهایش داده دست باد!
می‌پرسد این دلم از حال تو ز من؟
جز خیره به آسمان شدن و سکوت نیست پاسخی!
روزی که رفتی و جا ماند یاد تو،
در من حضور تو در من نگاه تو،
ای معنای انتظار که نبودنت چو مرگ،
آرام و بی‌صدا در من نفود کرد!
من خسته‌تر از آنم که این چنین،
من را به‌دست انتظار می‌سپاریش!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
من هیچ نمیدانم چیست؟ راز چشم‌های بارانی!
در پس نگاه من خفته‌ست، ابرهای غبارآلود غربت!
من هیچ نمیدانم چیست؟ راز حرف‌های نگفته!
که بی‌شمار از واژه‌ها پشت ل*ب‌ها سد گشته!
من هیچ نمیدانم این همه شب با این دل تنگ چه کنم؟
تمام من لبریز از سکوتی‌ست که خسته از تکاپوها می‌زند فریاد!
سکوت من نوازش واژه‌های تو را می جوید.
خسته از دویدن‌های بی حاصل،
تردید‌های اجباری،
مشت‌های محکم بر د*ه*ان دل!
من پر از سرکوب احساسم،

من پر از دلیل گریه‌ها.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
لایک‌ها
5,348
امتیازها
93
محل سکونت
تهران
کیف پول من
777
Points
6
"منه بی او"
نه مرا دیگر خواب می‌آید به‌چشم،
در شب بیگانه‌ی ایام من؛
چون نوازش می‌کنند این اشک‌ها،
گونه‌ی بی‌روح گلگون فام من.
نه مرا آرام می‌گیرد دلم،
در فراقت دلبر زیبای من؛
چون در آغوشم کشند این ترس‌ها،
ترس این بی‌اویی افکار من!
این تن رنجور و خسته شب به شب،
در آغ*و*ش می‌گیرد یاد تو را!
بغض و آهی بی‌صدا در می زند،
بر دل بی‌تاب و پر احساس من.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا