خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده منظومه ی معصومه|blue berry کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
منظومه .معصومه.jpg
نام اثر: منظومه‌ی معصومه
نام شاعر: معصومه نجاتی
سبک: شعرِ نو
سطح شعر: برگزیده
ویراستار: ZiBa
مقدمه:
به‌نام خدای شعر و احساس!
خدایی که از زیبایی وجود خویش،
به برخی از بندگانش، چشمه‌ی پرجوش و خروشِ احساس را بخشید
و دیدگاه و نظراتشان را؛ چون شعری روان در وجودشان سرشار کرد.
به‌نام خدایی که سرچشمه‌ی اشعار مطلق اوست!
به‌نام خداوندِ غزل، قصیده، رباعی، شعر نو و تمامی شعرها!
به‌نام خداوندِ احساس!...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش توسط مدیر:

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
《کافه‌ی تنهایی》

حرف دارم!
به اندازه‌ی یک فنجان قهوه‌ی د*اغِ رو‌به‌رویت!
تو و من باشیم و یک خاطره‌ی خسته از راهِ دراز.
حرف‌ها دارم!
هزاران واژه‌ی تکراریِ عشق، از نگاه تو
و بخوانی شعرهایم را در دفتر چشم‌هایم.
پشت این پنجره‌ی رو به سکوت،
ل*ب به خنده بگشایی و دلم شاد کنی
تا دراین کافه‌ی تنهاییِ خویش،
بر سرِ میزِ تو بنشینم!
من تو را از بین هزاران گل نرگس، جست‌و‌جو کردم،
ای لاله‌ی سرخ!
و صدای قدم‌هایت را شمردم تا خود صبح!
من تو را از بین هزاران دعا، آرزو کردم!

آن‌زمانی که پشت پلک‌هایم بارانی شد... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«شب شعر»

دلم یک شعر می‌خواهد امشب
از حافظ یا که از سهراب و سعدی... .
دلم یک شعر می‌خواهد امشب
از اشعار فروغ و نوِ نیما... .
دلم امشب چنان بغضی دارد،
که در گرداب تنهایی چه تنهاست!
دلم امشب چنان سوزی دارد
در این سرمای سوزناک اسفند.
دو بیتی شعر می‌خوانم آرام
درون قلب من سکوت برپاست... .
تمام من پر و بالی شود تا
به پروازی روم سوی ابرها!
شعر نو می‌خوانم از نو، از عشق و از تو!
صدایت می‌کنم، شاید بیایی!
صدایت می‌کنم، شاید ببینی!
دو بیتی شعر می‌خوانم و هم‌چون ابر می‌بارم.
می‌ریزم!
تمام می‌شوم آرام.
می‌بارم؛ اما نمی‌رود از یادم!
درون واژه‌ها می‌پیچم انگار
تا واژه‌ای در شأن تو یابم!
درون شعرها می‌گردم؛ اما
نشانی از حضورت نمی‌یابم!
کنارم نیستی، تو امشب،
تمام روح من انگار با توست!
کنارم نیستی تو امشب؛
ولی اشعار من این‌جاست!

باز ورق می‌زنم بی تو، کتاب شعرهایم را... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
« مسافر»

می‌روم!
مرا با منطق شما کاری نیست.
می‌روم!
کتاب‌های فلسفه را به‌جا می‌گذارم
و نگاه‌هایِ خُشک و خسته‌یِ از پس حصار روح را... .
می‌روم!
باخود می‌برم هرچه که در آن صداقت پیداست،
روی سر فصل کتاب‌هایش احساس جاریست.
می‌روم!
شهرتان دود زده از کمبود واژه‌ها
و دایره المعارفتان همواره محدود است.
وقت رفتن! گلدان اقاقی را می‌برم باخود،
برایش شعرمی‌خوانم و کتاب
تا که روحش تازه شود.
آب می‌دهم‌اش

و هزاران ذره از نور خورشید را من! به او می‌بخشم... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«لحظه‌ی عشق»

لحظه‌ای ناب‌تر از لحظه‌ی عشق
نتوان پیدا کرد!
من در آن روز چه زیبا دیدم،
چشم‌های به شب مانندات را!
در میان پیشانیت آسمان‌ها دیدم،
سوی دو چشمان پرآوازه‌ی تو با من بود.
آن‌زمان هر دو در آن‌جا بودیم،
روی یک تپه پر از گل‌های سرخ!...
در کنار تپه! دریاچه‌ای از نقره،
صدای بلبلان در گوش،
که می‌برد از سر عقل و هوش!
آری! من و تو آن‌جا بودیم.
عشق هم با ما بود!
ساعت از گردش خود سردرگم،
با تبسم ثابت بود.
قلب‌های من و تو با یک نیروی عظیم،
در پی یک‌دیگر بودند،
که ناگهان لَب‌هایت! سخن از عشق ربود.
راز چشمان سیاه و شب رنگ تو چه بود؟!
تنها یک جمله‌ی تو به ابرها فرمان داد:
«که مرا تا آسمان‌ها ببرند!»
لَب‌هایت عشق را به من بشارت می‌داد
و خبر از احساس درونت می‌داد.
دست‌های پرقدرتت، آرام
گرمی‌اش را به دو دستانم داد
و نگاهت! محبت به نگاه‌م می‌داد.
ناگهان در گوشم گفت:
«آیا با من می‌مانی؟»
در جوابش همه جانم لرزید
و قلبم از تنهایی ترسید؛
چون تو با من بودی!
در کنارم یک فرشته می‌دیدم،
که دستانم را با عشق می‌فشرد.
با صدایی لرزان،
با چشمانی لبریز،
زمزمه کردم عشق را
و به آسمان‌ها سوگند! با تو بودن یاد کردم... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«رنگ مرگ»

بوی رز خشکیده در لای کتاب،
عطر دلتنگی و این حال خ*را*ب!
خیره می‌شوم به آسمانی تاریک،
غرق در موج ستارگان و درخشندگی مهتاب!
آه از این دل تنگ!
آه از شوری اشک!
آه از بغض و سکوتِ پیرامون‌ام
و
انگار جیرجیرک هم‌چنان می‌خواند
و ستاره‌ای آن سوتر، سوسو می‌زند.
من و جنگ میان واژه‌ها،
من و صبر و جداییِ دل‌ها!
شکست شیشه‌ی احساس‌ام
و ریخت اشک امید در چشمانم.
من و این چراهای پی در پی
که دوره‌ام کرده‌اند، علامت‌های سوال
و نیافتن پاسخی درخور برایشان!
او رفت، او نیست
و تمام!
من و یک عالم عشق یتیم
و چه بیزارم از خاک
و چه بیزارم از پرواز روح
و چه بیزارم از کالبد سرد
و چه بیزارم از تنهایی
و چه بیزارم از هم‌آغوشی خاک
و چه بیزارم از روبان سیاه!
گوشه قاب عکس زیبایت،
باز من و عطر گلاب

و روضه خوانی، که با سوز و گداز می خواند!... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«انتهای شب»

رنگ آرامش من! روی این دیوار بلند،
از غم نهفته در سکوت شب هنگام، تارتر است!
و دلیل خنده‌هایم؛ انگار روزگاریست دراین حوالی گمشده است!
چشم بر هم بنه، ‌ای مژگان سیاه!
پر بکش در آسمان‌هایِ دنیایِ خیال.
چشم برهم بگذار و هیچ مبین!
اندر این عالم حزن انگیز سیاه،
روحم از کالبد این خاک سیاه،
چند سالی‌ست که فرسوده‌تر است!
اندر این خواب دو صدساله‌ی عمر،

دل خوشی‌هایم از انتهای شب متروک‌تر است!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«رهایی»

درگیر خویشتن خویشم،
در این کالبد پوسیده!
گم‌ام میان تار و پود
این خویشتن ستم دیده!
میان فریادهایِ بی صدایِ عمق حنجره ام،
در جست‌جوی سکوتی که بیداد می‌کند!
خاموشم؛
چون خاکستر برباد رفته در هوایی سرد!
به آغو‌ش می کشند مرا آسمان و زمین.
سردی نگاه‌ام ثابت مانده به قطرات نور!
تنم تیر می کشد از کمبود حیات.
ای اشک‌های خشکیده در چشم!
ای بغض‌های مانده در گلو!
ای خاطرات تلخ ناامیدی‌هایِ
رهایی!
چنگ بردارید از قلب بی تابم،
که خراشیده از سنگ سیاه ظلمت!
کتاب نارنجی رنگ پر نشاطم را
ورق خواهم زد و جوانه خواهم زد!
سر از خاک تنهایی برون آرم،
سفر کنم میان صفحاتی از دنیا!
من این کالبد خاکستری رنگم را
با عطش خورشید گرم خواهم کرد!
و پشت لبخند پنهان عمق چشمانت،

خانه خواهم ساخت... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«دوست»
آرام‌آرام می‌نشینی بر دل
و مهر می‌زنی لبخند را بر لَب!
می‌آیی،‌ می‌مانی و می مانی... .
همه‌جای خالیِ وجودم پر شده از تو!
می‌خوانی شعر محبت را
با چشمانی بسته،
می‌کشی دست محبت بر احساس‌ام!
می‌آیی آسوده خاطرم از تو،
ای توی بی‌شمار!
ای توی مهربان!
ای خود احساس لبخند خدا!
می‌آیی پای دل خسته‌ام تا ابد می‌مانی... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
378
کیف پول من
912
Points
7
«تمام من»

و من از بی‌حاصلی این ایام لبریزم
و گم‌ام میان ناتمامی‌ها!
تویی آن پایان زیبای حیات من،
در میان انبوه ناامیدی‌ها!
من سرگشته و دل ‌آشوب غمِ عشق‌ات،
پای در راهی نهادم،
مملو از مشکل‌ها!
تو شکوه‌م باش، ای من جدا از من!
و در آغو‌ش بکش مرا! در میان انبوهی از انسان‌ها... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا