اس ام اس های خنده دار

[~**majhol**~]

آنکس که نداند و نداند که نداند،قطعاً خودش را به کوچه علی چپ زده است.


۲بار که جفت پا بروید توی دهنش،قطعاً بداند و بداند که بداند..!

انجمن تک رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

دختر: مامان من زن این مرد نمی شم!


مادر: چرا دخترم؟ مگه این مرد چه عیبی داره؟


دختر: اون به جهنم اعتقاد نداره مامان!


.


.


.


مادر: تو با او ازدواج کن من خودم کاری میکنم که جهنم رو از نزدیک ببینه

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

دﺧﺘﺮﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻩ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﺯﺩﻩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ


ﺗﻮﻧﻞ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎ ﺭﺍ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﯿﺪ ..


ﺟﻮﻥ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻥ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻪ .


ﯾﻌﻨﯽ ﻋﻘﻞ ﺟﻦ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ


ﮔﻔﺘﻪ : ﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻣﻦ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍﻏﻬﺎﯼ ﺗﻮﻧﻞ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﻣﯿﺸﻪ!!!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

پارسال اومدم واسه


تولدم رمانتیک بازی در بیارم


.


.


.


چشامو بستم آرزو کنم


تا باز کردم دیدم کیکو خوردن






انجمن تک رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

چجوری از دوس پسراتون مانتو و گوشی میگیرین؟؟
خانوادتون نمیفهمه؟
من یدفه یه انگشتر واسم خرید رسیدم خونه قورتش دادم کسی شک نکنه

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

یه غضنفر تو آینه عکس خودشو می بینه بعد می گه: ا…این چه آشناست ! بعد از یه ساعت فکر کردن داد می زنه: فهمیدم… این همون کره خریه که امروز تو آرایشگاه یک ساعت زل زده بود به من!

انجمن تک رمان

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

پلیس به غضنفر: اینجا ماهی‌گیری قدغنه!!! غضنفر: ولی اینجا تابلو نزدین!!! پلیس: نزدیم که نزدیم، زود باش از بالای اون آکواریوم بیا پایین!!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

یه دکتر تو شهرمون هست میری پیشش میگه

فعلا این داروها رو برات می نویسم

.

.

ولی بعدا حتما یه دکتر درست و حسابی برو!

یعنی تا این حد به خودشناسی رسیده‌ها

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

بَ رَ بَ بَ

چيست؟؟

به معناي برو باباست که ايرانيها در پاره اي مواقع با دهن کجي،براي تضعيف

روحيه طرف مقابل بکار ميبرند!!

الان داريد امتحان ميکنيد؟؟

تبريک ميگم شما يک ايرانيه اصيل هستيد..

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[~**majhol**~]

يارو پدرش تو بستر مرگ بوده، ميگه بيا بشين کنارم کارت دارم.

.

.

بعد يه چوب مي ده دست پسرش،

پسره هم که مي خواسته ذکاوتش رو نشون بده قبل از حرف زدن پدرش چوب رو مي شکنه.

پدره سکته مي کنه درجا ميميره.

مامانش ميگه: خاک تو سرت ، اين ساز ني از هفت نسل قبل دست به دست به پدرت رسيده بود

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان