هیچ‌کس این نوشته‌ها را درک نمی‌کند؛ زیرا که فقط من وقتی انگشتانم را روی کیبورد حرکت می‌دهم اشکانم می‌ریزد.
-
مسابقه تک پارت ویژه | Listen & Write کلیک کنید
آغاز کننده‌ی مرگ | فاطمه وفائی‌پور دلنویس انجمن تک رمان
- نویسنده موضوع مهاجر.
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 19
- بازدیدها 662
- Tagged users هیچ
ساعت تک رمان
دلم که می‌گیرد؛ فقط یک لیوان آب می‌خورم؛ زیرا که فقط همین آب می‌تواند بغضم را، از بین ببرد.
امضا : مهاجر.
من کسی هستم که می‌توانم ساعت‌ها بنشینم و از تو بنویسم و تو کسی هستی که آرزوی نوشتن داشتی...! و من اکنون به این نتیجه رسیدم که، ارزشمند بودی. ارزشمندتر از الماس... .
امضا : مهاجر.
در توصیف تو، واژه‌ها گم می‌شوند و دنیایم نابودتر... .
امضا : مهاجر.
بریدن از زندگی به یک ثانیه است. وقتی کسی را نداشته باشی، از زندگی می‌بُری، خسته می‌شوی و در آخر آرزوی مرگ می‌کنی.
امضا : مهاجر.
عکست را که میبینم؛ بی‌اراده قلبم پمپاژ نمی‌کند. تو تا قبل از یک ماه پیش کنارم بودی و حال... .
امضا : مهاجر.
«مرگ» کلیشه‌ای‌ست، مگر نه؟ اما من همین آرزوی کلیشه‌ای را دوست دارم... .
امضا : مهاجر.
«من، اگر کور هم شوم تو را میبینم» یادت است این را گفتم؟!
بدجنسی دنیا، زیاد شده. من چشمانم بیناست؛ اما تو نیستی... .
بدجنسی دنیا، زیاد شده. من چشمانم بیناست؛ اما تو نیستی... .
امضا : مهاجر.
من
زندگی
دنیا
همه و همه
غمگینند.
زندگی
دنیا
همه و همه
غمگینند.
امضا : مهاجر.
این روزها، حرفی برای گفتن ندارم اما اشکی برای ریختن دارم... .
