خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • 🌱فراخوان جذب ناظر تایید ( همراه با آموزش ) کلیک کنید

همگانی ★شب هـــای محــــال★

  • نویسنده موضوع پارسا تاجیک
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 446
  • بازدیدها 19K
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

AYDAW

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-04-01
نوشته‌ها
632
کیف پول من
3,491
Points
0
S

Shaghayegh_h96

مهمان
➕زندگی مثل دوربین عکاسیه...



روی مسائل مهم

"تمرکز کن"
لحظات"خوب وزیبا"روثبت کن،
نکات مثبت رو
"تقویت"کن
و اگه کارت خوب پیش نرفت
کافیه فقط یه عکس دیگه بگیری..
بله..
فقط یه عکس دیگه
‌?
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
A

"ASHOB"

مهمان
به دیدارم بیا هر شب

در این تنهایی تنها و تاریکِ خدا مانند

دلم تنگ است

بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها

دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده

وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهی‌ها

و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی

به دیدارم بیا، ای هم گناه، ای مهربان با من

شب افتاده ست و من تاریک و تنهایم

در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند

پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی

بیا ای مهربان با من!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
A

"ASHOB"

مهمان
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از ب*غ*ل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس کز گرمگاه س*ی*نه می‌آید برون ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک

مسیحای جوان مرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناحوانمردانه سرد است…آی…

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
N

Negin_Norouzi

مهمان
آدم ها خسته که شدند؛
بی صدا تر از همیشه می‌روند!
احساسشان را بر می‌دارند و پاورچین پاورچین، دور می‌شوند...
آدم ها هر چقدر هم که صبور باشند؛ یک روز صبرشان لبریز می‌شود،
کم می‌آورند، همه چیز را به حالِ خود می‌گذارند و می‌روند ...
همان‌هایی که تا دیروز، دیوانه وار، برای ماندن می جنگیدند،
همان هایی که سرشان برای مهربانی و هم صحبتی درد می کرد؛
سکوت می‌کنند،
بی تفاوت می‌شوند،
و جوری می‌روند؛
که هیچ پلی برایِ بازگشتشان، نمانده باشد...
آدم ها به مرزِ هشدار که رسیدند؛ آدمِ دیگری می‌شوند...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Bʀɪʟᴀ Sᴛᴇʟʟᴏ

نویسنده افتخاری + شاعر انجمن
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر افتخاری انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2020-05-11
نوشته‌ها
344
کیف پول من
912
Points
7
?

و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست!
من مرده گان بیشماری رادیده ام
که راه میرفتند
حرف می زدند
سیگار میکشیدند
و خیس ازباران
انتظاروتنهایی رادرک میکردند


? حسین پناهی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
پ

پارسا تاجیک

مهمان
همه ى آدمها تو زندگى،به يه نقطه اى ميرسن به اسم
"ديگه هيچى برام مهم نيست"
درست مثل نقطه ى جوش ميمونه...
نقطه اى كه هرچى صبورتر باشى
هرچى بيشتر تلاش كنى و بی نتیجه باشه
هرچى آروم تر باشى
هر چى بيشتر سرت تو كارِ خودت باشه
زودتر به اون نقطه ميرسى
از اونجا به بعد،
ادامه ى مسير ديگه برات مهم نيست...
دیگه مهم نیست زندگی قراره چجوری باهات رفتار کنه،
تو فقط ادامه میدی که بگذره...
فقط روزا رو يكى يكى سپرى ميكنی كه تموم شه
كه فقط و فقط زودتر تموم شه


علی قاضی نظام

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا