• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

همگانی ★شب هـــای محــــال★

ساعت تک رمان

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,390
لایک‌ها
21,236
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
7,321
Points
142
می نوشم …
نه چای نیست…
قهوه هم نیست…
حتی شوکران هم نیست
اما تلخ است…
تلخ تر از آنچه تصورش را کنی…
سالها قهوه ها را تلخ نوشیدم…
چای را هم…
من اینبار ثانیه های دور از او را می نوشم و نفس میکشم
و این تلخ… فرق دارد…
این تلخ جان فرساست…nafas
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه تاجیکی✾

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,390
لایک‌ها
21,236
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
7,321
Points
142
امضا : فاطمه تاجیکی✾

پارسا تاجیک

مدیر بازنشسته تالار نویسندگان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-03-26
نوشته‌ها
917
لایک‌ها
15,330
امتیازها
93
سن
31
کیف پول من
1,609
Points
0
مينويسم روىِ يك كاغذ؛

"صبحت بخير، زيباترين بهانه ى بيدارى"

ميچسبانم به هركجا كه چشمانَت زودتر درگيرش ميشوند


علی قاضی نظام
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,390
لایک‌ها
21,236
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
7,321
Points
142
این روزهای سخت از هر انگشتم یک هنر می بارد !
شب ها می بافم خیالت را
روزها می کشم دردهای نبودنت را
و غروب ها هم
وای غروب ها می رقصم با سازِ دلتنگی هایم ...nafas
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه تاجیکی✾

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,390
لایک‌ها
21,236
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
7,321
Points
142
امضا : فاطمه تاجیکی✾

فاطمه تاجیکی✾

موسس سابق انجمن تک رمان
کاربر افتخاری
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2019-11-10
نوشته‌ها
1,390
لایک‌ها
21,236
امتیازها
118
سن
24
محل سکونت
قلب دخترم...
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
7,321
Points
142
آدم هر چقدر هم که
خودش را به کوچه ی علی چپ بزند !
هرچقدر هم که خودش را گرفتار کارهای روز مره کند ،
هرچقدر هم که از دلتنگ شدن فرار کند ؛
آخر شب های لعنتی
دلتنگی پر رنگ میشود ... nafas
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : فاطمه تاجیکی✾

پارسا تاجیک

مدیر بازنشسته تالار نویسندگان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-03-26
نوشته‌ها
917
لایک‌ها
15,330
امتیازها
93
سن
31
کیف پول من
1,609
Points
0
هر جمعه منزل "مادربزرگ" جمع ميشديم
ريز تا درشت
از همهمه ي زياد،صدا به صدا نميرسيد
آنقَدَر ميگفتيم و ميخنديديم كه اصلاً متوجهِ گذر زمان نميشديم...
بوي غذاي مادر بزرگ را تا چند خيابان آنطرف تر ميشد حس كرد...
روزهاي هفته را روي دورِ تند ميزديم تا برسيم به جمعه...
جمعه هاي بچگي مان را با هيچ روزي عوض نميكرديم
گذشت و گذشت
"مادربزرگ" از ميانمان رفت...
دورتر و دورتر شديم
شايد ديگر در ماه و يا حتي در سال يكبار دورِ هم جمع شويم...
آن هم قبلش طي ميكنيم كه اينترنت داشته باشد...
ديگر از صداي همهمه خبري نيست
همه ي سرها داخل گوشي شان هست و جُك ها و اخبارِ روز را نقل قول ميكنند...
غذا را از بيرون مي آورند و به لطفِ غذا كنارِ هم مينشينيم...
كاش مادربزرگ هنوز بود...
كاش جمعه هايمان را هنوز با مادربزرگ ميساختيم...

علی قاضی نظام
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

پارسا تاجیک

مدیر بازنشسته تالار نویسندگان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-03-26
نوشته‌ها
917
لایک‌ها
15,330
امتیازها
93
سن
31
کیف پول من
1,609
Points
0

پارسا تاجیک

مدیر بازنشسته تالار نویسندگان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-03-26
نوشته‌ها
917
لایک‌ها
15,330
امتیازها
93
سن
31
کیف پول من
1,609
Points
0
هوا را ميبيني...؟
تكليفش با خودش معلوم نيست...

ميبارد

نميبارد

گرم است

سرد است

طوفان ميكند

ميسوزاند

درست مثلِ "تو"

يك ناپايداريه مطلق...


علی قاضی نظام
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

پارسا تاجیک

مدیر بازنشسته تالار نویسندگان
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-03-26
نوشته‌ها
917
لایک‌ها
15,330
امتیازها
93
سن
31
کیف پول من
1,609
Points
0


?كرم است ديگر...
دستِ آدم نيست...

گاهى مى افتد به جانِ موبايلش و

تمامِ زير خاكى ها را مرور ميكند...

پاک ميكند تمامِ پيغامهايى را كه لبخند تلخ به همراه مى آورد...

پاک ميكند تمام شماره هايى كه بود و نبودشان ديگر مهم نيست...

پاک ميكند تمام عكسهايى كه ديگر جايى بينشان ندارى...

پاک مى...

پاک نميشود جانم...

بعضى چيزها...

طورى به خوردِ موبايلَت رفته،

كه اگر بخواهى هم پاک نميشود كه نميشود...

آنقَدَر ميماند تا جانَت را بگيرد...

گاهى خودَت هم كه نخواهى،

موبايلَت تو را پرت ميكند آنجا كه نبايد...!?


علی قاضی نظام

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا