خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

کامل شده دلنوشته کمی هم از تو|نوشین‌سلمانوندی کاربر انجمن تک رمان

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
هر جا که من باشم، تو نیز هستی!
در حوالیِ هوایم،
در قعر وجودم؛
میان انبوهی از خاطره‌هایم.
در سیاهیِ شب و روشنیِ روز،
به هنگام طلوع و به وقت غروب.
ای تو!
که هستی؟
چه داری که شده‌ای جان؟
شده‌ای خون در رگ!
نبض در قلب،
اغمای روحم!
از خودت بگو، گمشده‌ی کدام راهی که مسیرت شده‌‌ست پیکر من؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
در قعر تو، می‌میرم.
مرگ، آ*غ*و*ش توست!
ادامه‌ام، تویی.
کمی گیج و منگم،
کمی گنگ و سخت.
من تو را این گونه، نافهموم و در جریان
می‌خواهم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
می‌گیرد
گاه دلِ، دلتنگم!
می‌پوسد ذهنم و غم؛
چه بهانه‌ی زیبایی‌ست،
برای رسوایی چشمانم.
بی‌هوا می‌شوم،
در هوای گرفته‌ی جمعه.
کمی قهوه می‌خواهم!
مسیر کافه‌ی چشمانت امتداد کدام خیابان است؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
اندوه، خسته‌آور است!
باعث تکراری شدن روزها می‌شود.
وَ گذشته، کشنده‌ترین بی‌رحمی‌ست که تا بحال شناخته‌ام!
نمی‌شودها را، باید رها کرد و به لحظه‌های زندگی دل خوش کرد؛ هیچ‌چیز اشتباه نیست!
اشتباه، انتخاب نکردن‌های توست و تجربه، همان انتخاب‌های به اشتباه تو.
بی‌پروا می‌خواهمش! فراموشی که کارساز نبود هیچ، دلِ دلتنگم را هم بی‌قرارتر می‌کرد.
شاید بتوانم به دیگران دروغ بگویم؛ اما خود سرکشم را چه کنم؟

پ‌ن‌پ: تکه‌ای از رمان کلاغ‌زاده
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
بدیِ حال را،
تنها خدایی می‌فهمد؛
که بنده‌هایش
بی‌‌هیچ
رهایش می‌کنند!
نه تویی‌ که،
معنیِ بودن را هیچ می‌پنداری!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
دستش که به دور کمرم حلقه شد، لبخندی عمیق رویِ ل*ب‌هایم نقش بست.
انتهای موهایم را گرفت‌ و دور دستش پیچ داد.
سرم که به عقب خم شد،
توانستم چشم‌های ‌دل فریبش را شکار کنم.
لبخندی زد و چالِ گونه‌اش دلم را لرزاند!
و اما نفس‌هایش بود، که پو*ست گردنم را می‌سوزاند.

پ‌ن‌پ: تکه‌ای از رمان کلاغ‌زاده
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
آخرش می‌میریم دیگه، مگه نه؟
-درسته؛ اما نمی‌دونم مردم، چرا انقدر درگیرن وقتی می‌دونن آخرش مرگه!
با لبخند تلخی نگاهش کردم و سرم را تکان دادم.
من: نه حرف تازه‌ایی مونده، نه کار تازه‌ایی.
او هم سرش را تکان داد و گفت:
_چراغ ذوق و لذتمون خاموش شده.
من: شاید خیلی زود بزرگ شدیم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
دور از همه،
دور از ازدحام‌های خفه کننده؛
تنها من باشم و تو، یک کلبه‌ی چوبی!
اطرافم پر از برف،
و چشمانم نظاره‌گر قامت‌های درختان بی‌برگی باشند، که از سپیدی تکه‌های ابر پوشیده شده‌اند.
دلم، ردپایِ قدم‌های‌مان روی برف‌ها را می‌خواهد و دست‌های گرمت که دور شانه‌هایم می‌پچید و آرامشی عجیب که، در رگ‌هایم می‌دود و جریانِ لذتی دلچسب زیر پوستم را می‌خواهد!
نشستن کنار شومینه‌ی کوچکِ کلبه،
شنیدن صدای ترق‌تروق سوختن چوب‌ها؛
و شاید هم انگشت‌های‌مان که غافلگیرانه به یکدیگر پیچ می‌خورند و لبخندهای زیرکانه‌امان!
من تنهایی را،
دور بودن از ازدحام‌های خفه‌کننده را؛
تنها با تو می‌خواهم!.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Noushin_salmanvandi

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-02-15
نوشته‌ها
316
کیف پول من
0
Points
0
نیمه‌های شب،
به دنبالم می‌دوی
وَ من می‌گریزم!
یادِ تو،
امان نمی‌دهد دمی،
جان بی‌قرارم را.
نیا!
به دنبالم نیا.
بگذار آسوده بخوابم.
درد می‌کنند پاهایم از گریختن
وَ قلبم می‌سوزد از
نبودت.
وَ
چشمانم،
آن‌ها که دیگر رسوای عالم‌اند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش توسط مدیر:
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا