حوراء
سرپرست آزمایشی مطبوعات + دستیار مدیر تالار رمان
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
دستیار مدیر
منتقد انجمن
خبرنگار انجمن
تایپیست انجمن
راهنمای انجمن
ادمین اعلانات
مقامدار آزمایشی
مرد موقر از لیموزین پیاده شده است. سیگار برگ دود میکند. چشمش به دختر جوانی است که شاپوی مردانه به سر دارد و کفش حاشیه طلایی به پا مرد آرام به طرف دختر می.آید. آشکارا هراسان است بی آنکه لبخند بزند بلافاصله سیگاری به دختر تعارف میکند. دستش می لرزد از نژاد متفاوتی است سفیدپوست ،نیست، به این تفاوت واقف است و به همین دلیل میلرزد دختر تشکر میکند و میگوید که سیگار نمیکشد چیز دیگری نمی.گوید نمیگوید که راحتم بگذارید از اضطراب مرد کاسته میشود. بعد به دختر میگوید که این دیدار برایش حکم رؤیا را دارد دختر پاسخی نمیدهد موردی برای پاسخ نمیبیند چه میتواند بگوید؟ منتظر میماند مرد میپرسد ،راستی شما اهل کجایید؟ دختر میگوید که مادرش همان زنی است که مدیره مدرسه دخترانه سادک است. مرد کمی فکر میکند و بعد میگوید که اسم این خانم را، مادر او را، شنیده است و حتی از بداقبالیش باخبر است بداقبالی در مورد ملکی که
در کامبوج قرار بوده بخرد همین طور است؟ بله همین طور است. مرد میگوید که از دیدن دختر روی عرشه کرجی شگفت زده است. در یک صبح زود دختری جوان و زیبا مثل او ملاحظه میکنید که خیلی دور از انتظار است... دختر جوان سفیدپوستی در اتوبوس بومیها. مرد به او میگوید که شاپو برازنده اش ،است خیلی برازنده است، چیز نوظهوری است یک شاپوی مردانه چه اشکالی دارد؟ دختری به این قشنگی هرکاری که بخواهد میتواند بکند.
دختر جوان به مرد نگاه میکند از او میخواهد که از خودش بگوید. مرد میگوید که تازه از پاریس ،آمده در آنجا تحصیل می کرده و حالا هم
#انجمن_تک_رمان
#عاشق
#مارگریت_دوراس
#قاسم_روبین
#حوراء_تقی_پور
در کامبوج قرار بوده بخرد همین طور است؟ بله همین طور است. مرد میگوید که از دیدن دختر روی عرشه کرجی شگفت زده است. در یک صبح زود دختری جوان و زیبا مثل او ملاحظه میکنید که خیلی دور از انتظار است... دختر جوان سفیدپوستی در اتوبوس بومیها. مرد به او میگوید که شاپو برازنده اش ،است خیلی برازنده است، چیز نوظهوری است یک شاپوی مردانه چه اشکالی دارد؟ دختری به این قشنگی هرکاری که بخواهد میتواند بکند.
دختر جوان به مرد نگاه میکند از او میخواهد که از خودش بگوید. مرد میگوید که تازه از پاریس ،آمده در آنجا تحصیل می کرده و حالا هم
#انجمن_تک_رمان
#عاشق
#مارگریت_دوراس
#قاسم_روبین
#حوراء_تقی_پور
کد:
کند.
مرد موقر از لیموزین پیاده شده است. سیگار برگ دود میکن چشمش به دختر جوانی است که شاپوی مردانه به سر دارد و کفش حاشیه طلایی به پا مرد آرام به طرف دختر می.آید. آشکارا هراسان است بی آنکه لبخند بزند بلافاصله سیگاری به دختر تعارف میکند. دستش می لرزد از نژاد متفاوتی است سفیدپوست ،نیست، به این تفاوت واقف است و به همین دلیل میلرزد دختر تشکر میکند و میگوید که سیگار نمیکشد چیز دیگری نمی.گوید نمیگوید که راحتم بگذارید از اضطراب مرد کاسته میشود. بعد به دختر میگوید که این دیدار برایش حکم رؤیا را دارد دختر پاسخی نمیدهد موردی برای پاسخ نمیبیند چه میتواند بگوید؟ منتظر میماند مرد میپرسد ،راستی شما اهل کجایید؟ دختر میگوید که مادرش همان زنی است که مدیره مدرسه دخترانه سادک است. مرد کمی فکر میکند و بعد میگوید که اسم این خانم را، مادر او را، شنیده است و حتی از بداقبالیش باخبر است بداقبالی در مورد ملکی که
در کامبوج قرار بوده بخرد همین طور است؟ بله همین طور است. مرد میگوید که از دیدن دختر روی عرشه کرجی شگفت زده است. در یک صبح زود دختری جوان و زیبا مثل او ملاحظه میکنید که خیلی دور از انتظار است... دختر جوان سفیدپوستی در اتوبوس بومیها. مرد به او میگوید که شاپو برازنده اش ،است خیلی برازنده است، چیز نوظهوری است یک شاپوی مردانه چه اشکالی دارد؟ دختری به این قشنگی هرکاری که بخواهد میتواند بکند.
دختر جوان به مرد نگاه میکند از او میخواهد که از خودش بگوید. مرد میگوید که تازه از پاریس ،آمده در آنجا تحصیل می کرده و حالا هم
#انجمن_تک_رمان
#عاشق
#مارگریت_دوراس
#قاسم_روبین
#حوراء_تقی_پور