خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

داستان ترسناک داستان ترسناک(ماورایی) واقعی کاربران انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع .Melina.
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 154
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

.Melina.

مدرس ادبیات
مدرس انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,489
کیف پول من
276,767
Points
3,896
سلام به تک رمانی‌های عزیز
Bunny&*
داخل این تاپیک میتونید اتفاقات ترسناک یا ماورایی که برای خودتون یا اطرافیانتون افتاده رو تعریف کنید
لطفا داخل تاپیک به داستان‌های هم نظر ندید و به قوانین توجه داشته باشید

"مدیریت تالار ماورا"​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.zeynab.

مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,714
کیف پول من
140,668
Points
1,698
خب سلام.
اول یه مقدمه بگم، خونه‌ی پدری من متعلق به سال 81 هست و پدر مرحومم قبل از اینکه با مادرم ازدواج کنه یه خانواده با 6 فرزند داشت که اون خونه رو اونا تقریبا ساختن. خانواده پدرم به همراه همسرشون و مادر خانمشون همشون باهم تصادف می‌کنن و از دنیا میرن به جز دو نفر از اونا که ازدواج کرده بودن و باهاشون نبودن.

حالا میرم سراغ داستان؛ بخش ترسناک ماجرا اینجاست که چهره‌های ما کپی برابر اصل بچه‌های خدا بیامرز پدر مرحوممه. و این اتفاق همیشه تو خونه‌ی مامیوفته که مادرم اونا رو می‌بینه و به جای ما اشتباهشون میگیره.
خونه ما دوبلکسه، یه بار من طبقه بالا تو اتاقم بودم و دیدم که مادرم داره صدام میزنه ( ساعت 3 شب بود و همه خواب بودن) متعجب رفتم جلوی راه پله و دیدم مادرم رو به اتاق طبقه پایین بود و وقتی که منو دید برگشت و متعجب با رنگ پریده نگام کرد.
گفتم چی شده؟ گفت هیچی! و با حال خ*را*ب رفت دوباره بخوابه اما داستان رو بعدا تعریف کرد.
که... "پایین تو اتاق داشتی در کمدا رو بهم میزدی! هر چی صدات زدم گفتم سر و صدا نکن گوش نگرفتی، اومدم ببینم چیکار میکنی دیدم پشتت به منه گوش نمیگیری برای همین بلند صدات زدم."
و وقتی که من رفتم برگشته منو دیده و وقتی تو اتاق رو نگاه کردی تا خبری نیست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

.zeynab.

مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,714
کیف پول من
140,668
Points
1,698

.zeynab.

مدیر تالار تاریخ ایران و جهان+مشاور نویسندگی
پرسنل مدیریت
مدیریت تالار
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
مشاور انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2021-03-16
نوشته‌ها
1,714
کیف پول من
140,668
Points
1,698
من همیشه ارتباط عجیب و عمیقی با کسایی دارم که از دنیا میرن. اونا رو میبینم و خواب واقعی ازشون میبینم، از اینده بهم خبر میدن. نمونه کوچیکشم این بود که چهار روز قبل اومدن نتایج دعوت به مصاحبه خواب پدرم رو دیدم که برام هدیه خریده و خیلی خوشحاله! مژده قبول شدنم رو گرفتم.
چهار روز بعد نتایج اومد و دیدم دعوت شدم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا