پرونده جنایی پرونده جنایی| مهدی پور باقی

  • نویسنده موضوع Halcyon
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 76
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Halcyon

مدیر تالار تیزر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مترجم انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تیزریست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,208
لایک‌ها
6,293
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
159,250
Points
3,531
به‌تازگی جسد مهدی پورباقی، راوی معروف پادکست‌های جنایی «آخرین شاهد»، توی منزلش توی کانادا پیدا شده. اما داستان وقتی ترسناک‌تر می‌شه که بفهمیم جسد همسرش، باران عابد، که تازه دو ماه پیش، یعنی 15 ماه می، به کانادا مهاجرت کرده بود، به‌صورت تکه‌تکه‌شده توی یه چمدون توی اطراف خیابان واتر و نزدیک خیابان اسپرینگدیل جایی که دور از هیاهوی شهر بوده، پیدا شده. طبق اعلام پزشکی قانونی و با توجه به ردی که چمدون از خودش روی زمین به‌جا گذاشته بود، حدود ساعت یک بعدازظهر تاریخ 10 جولای، چمدون به اون محل آورده شده.
براساس گزارش دادستان، تصویر مهدی پور باقی 34 ساله درحال حمل این چمدون در دوربین‌های مداربسته ثبت و ضبط شده.
جسد مُثله‌شدۀ همسر 33 ساله مهدی توی شهر سنت جان (نیوفاندلند) کانادا، توسط مردم پیدا شد. پلیس کانادا معتقده که مهدی پورباقی خودش همسرش رو کشته و بعدش هم خودکشی کرده.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Halcyon

مدیر تالار تیزر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مترجم انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تیزریست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,208
لایک‌ها
6,293
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
159,250
Points
3,531
طبق شواهد، آخرین اپیزود پادکست مهدی به نام «شکارچی ادامه دارد» هم به‌نوعی پیش‌پرده‌ای برای جنایتی بوده که خودش مرتکب شده! این اپیزود، یه پیش‌پرده ۲دقیقه‌ای برای پادکست سریالی بوده که هرگز تکمیل نشده. خب، حالا باید گفت، چیزی که توی این اپیزود توصیف شده، دقیقا همون جنایتیه که خودش انجام داده! این جملات اپیزود، برای بسیاری از مخاطبان و کاربران تامل‌برانگیز بوده:
داشتم کنترلم رو روی چیزی از دست می‌دادم که خیلی خشونت‌آمیزتر از اون بود که بشه برای همیشه در درون خودم نگهش دارم. نشسته بودم و یه سر بریده توی دستم بود باهاش حرف می‌زدم. بهش نگاه می‌کردم!
داشتم از هم می‌پاشیدم، می‌تونستم با این واقعیت زندگی کنم که همین الان یه زن جوون بی‌گناه رو با ضربات چاقو کشتم و گلوش رو بریدم نه با اره با یه چاقوی جیبی!
پیچیدگی کار، من رو برانگیخته می‌کرد؛ روش موشکافانه‌ای که با اون مشکلات بالقوه رو حتی قبل‌از اینکه پیش بیان برطرف می‌کردم.
قتل و مرگ همیشه برای من جذابیت داشت مرگ ناگهانی و خون و خونریزی!
نیویورک سرد و دلگیر بود اما اشکالی نداشت چون با‌ حس‌و‌حال خودم هم‌خونی داشت. دنیا داشت تاریک می‌شد. می‌تونستم بیشتر و بیشتر احساسش کنم. تو گرگ‌و‌میش نیویورک کنار دودکش می‌شستم و به این فکر می‌کردم که خودم رو از اون بالا پرت کنم پایین.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Halcyon

مدیر تالار تیزر
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مترجم انجمن
داستان‌نویس
دلنویس انجمن
تیزریست انجمن
تایپیست انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-03
نوشته‌ها
2,208
لایک‌ها
6,293
امتیازها
113
محل سکونت
میلان
وب سایت
forums.taakroman.ir
کیف پول من
159,250
Points
3,531
یه نیرویی وجود داشت که آدم‌ها رو از من دور می‌کرد یه نفر می‌خواست من نابود بشم. مرده‌ها حرف نمی‌زنن اما قاتلاشون چرا…!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا