درحال ترجمه ترجمه رمان کار نیمه تمام | هانیه خاموشی

ساعت تک رمان

sokout_shab

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-12
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
13
امتیازها
3
کیف پول من
680
Points
10
نام رمان: کار نیمه تمام | LOOSE ENDS
نام نویسنده: دی. دی. وان دایک
نام مترجم: هانیه خاموشی
ژانر: رمزآلود
خلاصه: آدم ربایی، قفل و خیانت در خیابان های سان فرانسیسکو
زمانی که دختر جوان دزدیده می شود، پلیس سابق کالیفرنیا کوروین که به او کال می گفتند تمام کوچه و خیابان ها را برای پیدا کردن دختر جوان می گردد قبل از اینکه خبر مرگ او به گوش برسد. از آنجایی که یک پرونده ساده با اتفاقات و مشکلات پیچیده ای درگیر می شود، کال باید ترسی که هر مادر مضطربی ممکن است با آن درگیر شود تا نتواند فرزندش را ببیند، فرونشاند. با وجود یک ارباب جنایت که در سایه و در پشت هر سرنخ غیرمنتظره ای در کمین نشسته است، کال سعی می کند تا زمانی که خائن جان فرد بعدی را بگیرد خود به این درگیری ها پایان دهد...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : sokout_shab

ساچلی

مدیر تالار ترجمه + مدیر آزمایشی تالار ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار
مترجم انجمن
ادیتور انجمن
کاربر ویژه انجمن
ادمین پورتال
کتابخوان انجمن
کپیست آزمایشی
تاریخ ثبت‌نام
2023-06-17
نوشته‌ها
217
لایک‌ها
524
امتیازها
63
کیف پول من
35,856
Points
328
مترجم عزیز قبل از تایپ به قوانین تالار ترجمه توجه کنید:

_ترجمه_v8ye.png

 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ساچلی

sokout_shab

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-12
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
13
امتیازها
3
کیف پول من
680
Points
10
جولای 2005 : سان فرانسیسکو

با سرعت این پرونده ها را می نویسم به امید اینکه روزی برای زنی در موقعیت من مناسب و کاربردی باشد، پلیس سابقی که ب*وسه عاشقانه ای برای خداحافظی به روی زندگی اش زد و همه چیز را برای دیگری رها کرد. من در مورد عشق یک پسر صحبت نمی کنم، من دارم در مورد نیرو، نوار آبی نازک و انجمن پلیسی که از آن محروم شدم صحبت می کنم.

بیرون ایستادن و نگاه کردن به چیزی که قرار است اتفاق بیفتد تاوان خود را دارد، چون من در حال حاضر مدیر خودم هستم. من برای خودم آژانس دارم، تحقیقات کالیفرنیا، که این نام با ارادتمندی شما از کالیفرنیا جی کوروین گرفته شده است. مادر هیپی گذشته ام این لقب را به من چسباند، اما واقعا هم لقب بدی نیست چونکه من را با کال می شناسند. بالاخره که من همیشه مثل یک پسر رفتار می کردم.

با مدرکی واضح و امید برای پرونده ای جدید در این دوشنبه، دستم را دراز کردم تا در صندوق پستی را باز کنم، صندوقی که در دفتر منطقه ماموریت من در شهر والنسیا قرار دارد. زمانی که درب جعبه بسته شد و به صورت خودکار قفل شد، صداها و بوهای خیابان های سانسفرانسیکو برایم محو شد. مشخصاتی که در مورد منطقه محل زندگی چیزهایی می گفت.

با نگاهی به ساعت روی دیوارم که تصویری از پل گلدن گیت بر روی آن خودنمایی می کرد، عقربه های بزرگ و کوچک ساعت ظهر را نشان می دادند. تصمیم گرفتم این بار خودم را برای دیر آمدنم ببخشم زیرا که دیشب تمام تلاشم را سر میز پوکر انجام داده بوده بودم و یک جفت اسکناس صد دلاری از آن خودم کرده بودم. تقریبا ۶ یا ۷ ساعت قبل به رختخواب رفتم درست همان زمانی که سپیده دم تلاش می کرد تا از محدوده ساحلی بالا بیاید و قبل از اینکه به دلیل وجود باد باران خیز ساحل اقیانوس آرام شرایط را رها کند.

زمانی که پرونده ای ندارم، اعتراف می کنم که وارد دنیا و سرگرمی های بدی می شوم. مهم نیست. شب های کوتاه زیاد منو آزرده خاطر نمی کنه. از 8 سال قبل درست زمانی که وارد این کار شدم سعی کردم که با این شرایط کنار بیام.

مثل همیشه نامه های صبحگاهی روز دوشنبه دستانم را پر کرد. قبض، قسط، قبض، قسط. بسته کوپنی که احتمالا ارزش دیدن دارد. همینطور که منظم می کردم، یک کارت ویزیت از داخل بسته ها به روی زمین افتاد. احتمالا پست نشده و با دست داخل صندوق انداخته اند.

خم شدم و از ناخن های انگشت شست و اشاره چپم برای بلندکردن آن استفاده کردم. به سمت میزم رفتم و آن را در میان انگشتانم نگه داشتم. انقدر میز شلوغ بود که تو نمیدانستی وسیله ها را کجا قرار داده ای.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sokout_shab

sokout_shab

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-12
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
13
امتیازها
3
کیف پول من
680
Points
10
در جلوی کارت نوشته شده بود میراندا سورکین؛ دکتری داروسازی با شماره تلفنی که با عجله بر زیر آن چاپ شده بود، انگار که با یک خودکار صورتی رنگی آن را کدر و مات کرده بودند. آن را برگرداندم و به پشتش نگاه کردم. کال گفت شما میتونید بهم کمک کنید. لطفا فورا با من تماس بگیرید و یک چیز متفاوت بر روی آن خودنمایی می کرد. شماره کانتی مارین با خطی چرخنگ قورباغه بر روی جعبه خامه نوشته شده بود که به نظر میرسید برای همیشه تمیز بوده به جز این بار. امروز کاملا معلوم بود که از روی استرس و با دستی لرزان نوشته شده طوری که انگار زنی در خطر است. متخصص نبودم اما میتونستم به خودم ببالم که با تمامی اصول پزشکی قانونی جنایی آشنا بودم از جمله همین روانشناسی و تحلیل دست خط.

من این ارتعاشات و وایب ها رو بعضی اوقات می گرفتم مخصوصا زمانی که بمبی قرار بود منفجر شود. کاردستی تروریست خانگی من را با یک آسیب عصبی به دست راستم، چند خراشیدگی بر روی صورتم باقی گذاشت. خیلی جذاب بود. از آن زمان یاد گرفتم هر از گاهی موقعیت های عجیب و غریب رو تشخیص بدم. مادرم می گفت ارواح در ازای یک تکه گوشت نیروی فراطبیعی درون من نهادینه کردند، اما من به این موضوع باور نداشتم. اگر چیزی بود، ذهن من تشخیص می داد که این اتفاق غیرطبیعی است و این موضوع برای بهترشدن شرایط نبود.

امروز وایب هایی که گرفتم نشان دهنده آزردگی خاطر و استرس بود به همین خاطر مقوای مستطیل شکل را بر روی تقویم روی میزم گذاشتم و لبخند زدم.

داشتن پرونده جدید در روز دوشنبه اتفاق خوبی بود مخصوصا اینکه در مورد کول سیج بود. روزنامه نگار تحقیقی برنده جایزه از کرونیکل برای من بیش از یک کمیسیون پرسود فرستاده بود که من از او تشکر کردم، حتی اگر نمیتوانستم با او ملاقاتی داشته باشم.

-آه مرد.

بلیزر خاکستری رنگم با برش کلاسیک را درآوردم و بعد از آن گلوک چرمی ام را از روی ب*ا*س*ن سمت چپم بیرون آوردم به همین خاطر به صندلی پشت سرم گیر نکرد. ژاکتم را بر روی مبل آن طرف اتاق پرت کردم و گوشی ام را در دست گرفتم. زمانی که در اتاق کارم بودم تا حد امکان از تلفن ثابتم استفاده می کردم. این موضوع با خود فواید زیادی داشت یکی این که دستگاهی سفارشی بود که پیام های ورودی، خروجی،ِ مکالمات، شماره های شماره گیری شده، پیام ها را ضبط می کرد. پسر فنی من مایکی که این دستگاه را ساخته بود می گفت که در سال 2010 اکثر مردم تلفن ثابت خود را به خاطر تلفن همراه کنار می گذارند. و الان ۵ سال از آن زمان گذشته بود و من هنوز به این مسئله باور نداشتم. اون هنوز فکر می کرد که ماشین پرنده در گوشه و کنار جهان وجود داره. من این موضوع رو به همان خیالات واهی که سیاستمداران و رئیس جمهورهای سیاه پو*ست وعده می دادند نسبت می دادم. با بودن رئیس جمهور بوش درون کاخ سفید و اقتصاد در بهترین حالت خودش این موضوع تنها یک رویا و خیال به حساب می آمد. به حرفه ای ترین شیوه خودم شماره روی کارت را شماره گیری کردم.

- سلام صبح بخیر خانم سورکین. من کال کورین از تحقیقات کالیفرنیا هستم.

- به محض اینکه صدای یک زن رو پشت خط شنیدم.

- شما گفتی که کول سیج من رو معرفی کرده؟ چطوری می تونم کمکتون کنم؟

سکوتی برقرار شد.

- من فکر کردم اسمتون چون کال هست شما ...

- یک مرد باشم؟ درسته. همیشه همین موضوع پیش میاد.
مطمئنم بودم که کال رو اشتباه گرفته. یک اشتباه همیشگی که نامم همه را به اشتباه می انداخت. مردم اون چیزی که انتظار دارن رو می بینن و می شنون، خاطرات دروغینی را در ذهنشان شکل می دهند که موجب می شود به چیزهایی که هرگز قرار نیست اتفاق بیفتد فحش دهند. ده ها پاسخ مختلف داشتم که به عکس العمل او نشان دهم از مودبانه گرفته تا تخریب کننده. با مشتری های بالقوه درست بازی می کردم. گفتم:
- مشکلی هست؟ من بین کارمندانم مردهایی رو دارم که می تونن به شما کمک کنند.
درواقع میان کارمندانم فقط خودم بودم، بیشتر شبیه فریلنسرهای معمولی.
- بله، خب... من یه مشکل جدی دارم و به کمک شما نیاز دارم.
صدای زن به فرد جوانی می خورد که مثل من حدودا سی سالش بود.
- من داخل دفترم هستم می تونید بیاید.
- دفتر؟ شما دفتر دارید؟
چی فکر میکرد؟ بازرسان خصوصی از خونه کار می کنن؟ احتمالا بعضی از افراد این کار رو انجام میدن اما نه در مورد من. بدون لحظه ای صبر کردن گفتم:
- بله. من دفتر دارم. دوست دارید قرار ملاقات داشته باشیم؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sokout_shab

sokout_shab

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2024-07-12
نوشته‌ها
5
لایک‌ها
13
امتیازها
3
کیف پول من
680
Points
10
- خانم کورین
-کالیفرنیا. به من کال بگو. همه به همین اسم صدام می زنن.
- بسیار خوب. اه... کال. منم میرام. فکر کردم خیلی باید محتاطانه باشه. من نمی تونم از خونه بیام بیرون.
فکر می کرد خیلی باید محتاطانه باشه؟ منظورش چیه؟ واقعا فکر کرده اسم اصلی من کال نیست؟ کول در مورد من به میرا چی گفته؟ یه عادت از روی عصبانیت داشتم که توجه رو از روی زخم های طرف راست صورتم پرت می کرد و اون هم این بود که موهامو پشت گوش چپم می زدم. ازش پرسیدم:
- می تونی برام تعریف کنی اوضاع از چه قراره؟
- پشت تلفن نمیتونم بگم. این تلفنی که از قبل پرداخت شده من می خوام رو در رو صحبت کنیم. می خوام ببینم چطور شخصیتی داری.
از نظر روحی شانه ای بالا انداختم، مشتریان بعضی موقع ها واقعا دمدمی بودند ولی خب مهم پولش بود.
- بسیار خوب. اگر می خواهی من پیشت بیام باید بگم پولش رو میگیرم. مشکلی نیست؟
- اصلا. من پول دارم.
مشتری هایی که پولدار بودن همیشه نشانه خوبی برای افرادی مثل من که به شکل مستقل کار می کردند به حساب می اومد.
- کجایی؟
میرا آدرس دره میل را داد و گفت:
- من هنوز مطمئن نیستم که خونه ام رو زیرنظر دارن یا نه. در پشتی رو باز می دارم و اگر اشکالی نداره از اونجا وارد شو.
کلمه اون ها برام عجیب بود، اما تصمیم گرفتم وقتی پیشش رفتم ازش سوال کنم. همونطوری که ادرس رو می نوشتم لحظه ای مکث کردم و این برای میرا زمان طولانی بود برای اینکه پرسید:
- شنیدی چی گفتم؟
- اره. من تمام سعی ام رو می کنم که محتاط عمل کنم. یه ساعت دیگه می بینمت.
تلفن را سر جایش گذاشتم و پاهایم را بر روی میز قرار دادم تا به خودم چند دقیقه ای رو اجازه بدم تا در مورد اتفاق هایی که افتاده بود فکر کنم. من همیشه به جای فکر کردن به انجام دادن متهم می شدم، به همین دلیل خودم را مجبور کردم که از سلول های خاکستری مغز کوچکم استفاده کنم و این تمرینی خوبی برای نظم داشتن بود.
خانه ای در دره میل کانتی مارین به معنای این بود که این دختر از طبقه متوسط بالاتر بود، به جز برای افراد مسن تر که مدت ها پیش خریداری کرده بودند و هنوز به آقا زاده ها نفروخته بودند.
در شمال آن سوی پل گلدن گیت از شهر، مارین حتی با توجه به ساکنین کم درآمدش در سطح بالاتری قرار داشت و از نظر قیمت خانه حریف و رقیب سان فرانسیسکو بود.
لحجه میرا کاملا برای سواحل غربی بود به همین دلیل بدون هیچ کلیشه ای تن و صدای باقی افراد دره هپی هیپی به کالیفرنیا مرتبط می شد.
به گفته میرا یه نفر خونه اش رو زیرنظر داشت، شاید تلفنش شنود بود یا حتی خونه اش، واسه همون اونقدر نگران بود که این بازی موش و گربه رو به راه انداخته بود و جنایی اش کرده بود. سعی کردم تا شواهد بیشتری رو درست سبک شرلوک هولمز پیدا کنم ولی تنها چیزی که از لیست انتخابی ام پیش رو داشتم این بود که مشتری ام ادعا می کرد نمی تونه از خونه خارج بشه و حتی کارت ویزیت اش هم با پیک فرستاده بود.
داشتم با عجله کت اسپرتم رو می پوشیدم که صدای ناله ای شنیدم. به صورت غریزی دست چپم رو بر روی اسلحه ام گذاشتم و با دست راستم گوشی رو گرفتم. دلیل دیگه اش همین بود که من این سرسختی رو دوست داشتم، 911 زمان پاسخگویی بهتری داشت و مرکز اعزام می تونست نام و ادرس من رو روی صفحه نمایشش ببینه.
صدا زدم:
- مایکی؟
و به طرف در باز بالای پله ها به طبقه پایین منتهی می شد رفتم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : sokout_shab
بالا