کامل شده قلبم باور نمی‌کند | سارینا الماسی کاربر انجمن تک رمان

[.Sarina.]

گاهی، با خود فکر می‌کنم اگر از این دنیای نحس می‌رفتم چه؟ ذره‌ای ناراحتی در قلب یخ‌زده‌ات به‌وجود می‌آمد؟ دلتنگی‌ای که من دارم را تو نیز داشتی؟ آن‌گاه حست به من عوض میشد و به دیدنم می‌آمدی؟ آری شاید با مرگ خود می‌توانستم قلب خاموش تو را بیدار کنم!

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

گاهی، با خود فکر می‌کنم اگر از این دنیای نحس می‌رفتم چه؟ ذره‌ای ناراحتی در قلب یخ‌زده‌ات به‌وجود می‌آمد؟ دلتنگی‌ای که من دارم را تو نیز داشتی؟ آن‌گاه حست به من عوض میشد و به دیدنم می‌آمدی؟ آری شاید با مرگ خود می‌توانستم قلب خاموش تو را بیدار کنم!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

این‌که قلبت برای فرد اشتباهی بتپد، درد نیست! درد آن است که رفته باشد؛ اما قلب دیوانه‌ات هم‌چنان برای قاتل خودش بتپد.
این‌که از دل بی‌قرار تو نداند و بی‌توجهی کند ستم نیست! ستم آن است که از رنج‌های قلبت باخبر باشد؛ اما بدون ذره‌ای دلرحمی رویش پا بگذارد و از دیده محو شود.

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

این‌که قلبت برای فرد اشتباهی بتپد، درد نیست! درد آن است که رفته باشد؛ اما قلب دیوانه‌ات هم‌چنان برای قاتل خودش بتپد.
این‌که از دل بی‌قرار تو نداند و بی‌توجهی کند ستم نیست! ستم آن است که از رنج‌های قلبت باخبر باشد؛ اما بدون ذره‌ای دلرحمی رویش پا بگذارد و از دیده محو شود.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

می‌ترسم، خیلی می‌ترسم زمانی بازگردی که قلبم دیگر رفتنت را باور کرده باشد. هراس دارم از این‌که مانند اسباب‌بازی‌ای که در دوران کودکی‌ام نتوانستم داشته‌ باشم بشوی. گر الان آن را به من بدهند؛ دیگر شور و شوقی برایش ندارم و حسی به آن عروسک نخواهم داشت. می‌ترسم روزی بیایی که قلبم سنگ شده باشد و نسبت به تو بی‌حس شود.

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

می‌ترسم، خیلی می‌ترسم زمانی بازگردی که قلبم دیگر رفتنت را باور کرده باشد. هراس دارم از این‌که مانند اسباب‌بازی‌ای که در دوران کودکی‌ام نتوانستم داشته‌ باشم بشوی. گر الان آن را به من بدهند؛ دیگر شور و شوقی برایش ندارم و حسی به آن عروسک نخواهم داشت. می‌ترسم روزی بیایی که قلبم سنگ شده باشد و نسبت به تو بی‌حس شود.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

شب‌ها تا صبح پلک‌هایم روی هم نمی‌رود. دلیلش فکر تو نیست جانم! آزرده نباش.
بیدارم تا به قلب بی‌قرار و نا آرامم فکر کنم. بیدارم تا بهش بگویم: «دیگر نیست، فراموشش کن!»
جواب می‌دهد: «فراموش کنم و بازگردد چه کنم؟»

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

شب‌ها تا صبح پلک‌هایم روی هم نمی‌رود. دلیلش فکر تو نیست جانم! آزرده نباش.
بیدارم تا به قلب بی‌قرار و نا آرامم فکر کنم. بیدارم تا بهش بگویم: «دیگر نیست، فراموشش کن!»
جواب می‌دهد: «فراموش کنم و بازگردد چه کنم؟»

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

می‌خواهم فراموشت کنم؛ اما حتی مغزم هم تنها خوبی‌های تو را به یاد می‌آورد. تو که این‌قدر خوب بودی که قلب و مغزم را به دام خود انداختی؛ چطور توانستی قلب بیچاره‌ام را این‌گونه بازی بدهی؟
تو که پناه من بودی؛ چطور توانستی این‌گونه ترکم کنی؟ از تنهایی‌هایم به تو پناه‌ می‌آوردم؛ اما حال که نیستی هیچ‌چیز نمی‌تواند مرا از این تنهایی بی‌انتها نجات دهد. هیچ‌کس نمی‌تواند مانند تو پناهم باشد و قلبم را آرام کند.

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

می‌خواهم فراموشت کنم؛ اما حتی مغزم هم تنها خوبی‌های تو را به یاد می‌آورد. تو که این‌قدر خوب بودی که قلب و مغزم را به دام خود انداختی؛ چطور توانستی قلب بی‌چاره‌ام را این‌گونه بازی بدهی؟
تو که پناه من بودی؛ چطور توانستی این‌گونه ترکم کنی؟ از تنهایی‌هایم به تو پناه‌ می‌آوردم؛ اما حال که نیستی هیچ‌چیز نمی‌تواند مرا از این تنهایی بی‌انتها نجات دهد. هیچ‌کس نمی‌تواند مانند تو پناهم باشد و قلبم را آرام کند.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

گاهی دلم می‌خواهد، قلبم را از س*ی*نه‌ام بیرون بکشم و جایش یک سنگ بگذارم. شاید این‌گونه توانستم خاطرات از عسل شیرین‌تر تو را فراموش کنم؛ اما با رفتنت که تلخی‌اش از هر دارویی بیشتر است، چه کنم؟ حتی اگر بتوانم از تو متنفر شوم، باز هم فکرم درگیر تو خواهد بود. شاید واقعاً نفرت و عشق یکی هستند و هر دو باعث می‌شوند در مغزم حک بشوی و از قلبم خارج نشوی.

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

گاهی دلم می‌خواهد، قلبم را از س*ی*نه‌ام بیرون بکشم و جایش یک سنگ بگذارم. شاید این‌گونه توانستم خاطرات از عسل شیرین‌تر تو را فراموش کنم؛ اما با رفتنت که تلخی‌اش از هر دارویی بیشتر است، چه کنم؟ حتی اگر بتوانم از تو متنفر شوم، باز هم فکرم درگیر تو خواهد بود. شاید واقعاً نفرت و عشق یکی هستند و هر دو باعث می‌شوند در مغزم حک بشوی و از قلبم خارج نشوی.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

تا به‌حال از دل پریشان و دیوانه‌ام سخن گفته‌ام؛ اما از مغزم هم گله‌هایی دارم. هرچه بهش می‌گویم به تو فکر نکند، فایده‌ای ندارد؛ گویا در مغزم حک شده‌ای. باور نمی‌کند تویی که همیشه بودی، حال در کنارم نباشی!

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

تا به‌حال از دل پریشان و دیوانه‌ام سخن گفته‌ام؛ اما از مغزم هم گله‌هایی دارم. هرچه بهش می‌گویم به تو فکر نکند، فایده‌ای ندارد؛ گویا در مغزم حک شده‌ای. باور نمی‌کند تویی که همیشه بودی، حال در کنارم نباشی!

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

ای دنیای من! نمی‌خواهم بر کاری که دوستش نداری اجبارت کنم؛ اما فقط برای ساعتی بیا و به دلم آرام و قرار بده. بیا و تو به قلبم بگو دیگر نمی‌توانم تو را ببینم. حرف مرا که باور نمی‌کند؛ اما گر تو بهش بگویی شاید از فکرت دست بکشد.

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

ای دنیای من! نمی‌خواهم بر کاری که دوستش نداری اجبارت کنم؛ اما فقط برای ساعتی بیا و به دلم آرام و قرار بده. بیا و تو به قلبم بگو دیگر نمی‌توانم تو را ببینم. حرف مرا که باور نمی‌کند؛ اما گر تو بهش بگویی شاید از فکرت دست بکشد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

به قلبم می‌گویم: «این‌همه آدم توی دنیا هست، چرا این‌گونه به آدمی که دورت انداخته فکر می‌کنی؟»
جواب می‌دهد: «آخر جز او دلیلی برای بودن ندارم!»
نمی‌فهمم تو بخش کوچکی از زندگی‌ام را در کنارم بوده‌ای؛ اما قلبم می‌گوید تو را همیشه می‌شناخته است و مغزم هم...
از مغزم نگویم بهتر است. هیچ خاطره‌ای جز تو را به یاد نمی‌آورد.

#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

به قلبم می‌گویم: «این‌همه آدم توی دنیا هست، چرا این‌گونه به آدمی که دورت انداخته فکر می‌کنی؟»
جواب می‌دهد: «آخر جز او دلیلی برای بودن ندارم!»
نمی‌فهمم تو بخش کوچکی از زندگی‌ام را در کنارم بوده‌ای؛ اما قلبم می‌گوید تو را همیشه می‌شناخته است و مغزم هم...
از مغزم نگویم بهتر است. هیچ خاطره‌ای جز تو را به یاد نمی‌آورد.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[.Sarina.]

محبوب من، این روزها خیلی در فکر من هستی! اگر روزی می‌گفتند از فکرت پریشان خواهم شد، باورم نمی‌شد؛ اما قلب من، از فکر تو به سردرد دچار شده‌ام! هرچه فکر می‌کنم، به دلیل رفتنت نمی‌رسم و سرسامم بیشتر می‌شود. کاش برای مدتی می‌آمدی و مرا از این گمراهی نجات می‌دادی! می‌آمدی و به من اجازه‌ی آخرین وداع را می‌دادی.


#دلنوشته‌ی_قلبم_باور_نمی‌کند
#سارینا
#انجمن_تک_رمان

متن مخفی: مخصوص کپیست

محبوب من، این روزها خیلی در فکر من هستی! اگر روزی می‌گفتند از فکرت پریشان خواهم شد، باورم نمی‌شد؛ اما قلب من، از فکر تو به سردرد دچار شده‌ام! هرچه فکر می‌کنم، به دلیل رفتنت نمی‌رسم و سرسامم بیشتر می‌شود. کاش برای مدتی می‌آمدی و مرا از این گمراهی نجات می‌دادی! می‌آمدی و به من اجازه‌ی آخرین وداع را می‌دادی.

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان