• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

دلنوشته دلنوشته‌ی غباری بر شاه‌راه- به قلم حسینعلی، کاربر تک‌رمان

  • نویسنده موضوع حسینعلی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 160
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌دهم:
آخرَش چه؟
یعنی هیچ گذری از این ناکامی، به سوی سیرآبی نیست؟
یعنی همه محکوم‌ند به سرگردانی؟
تا کِی؟
شاید تا زمانی که دل و فکر، از این بی‌راهه‌های پیچ در پیچ برکنند و پای در مسیری مسقیم، به سوی شکست حد و مرزهای این وادیِ فریبا نَهند.
برای سیرآب شدن، باید دل از صحرا برید و به دریا رسید.
***
کد:
پارت‌دهم:
آخرَش چه؟
یعنی هیچ گذری از این ناکامی، به سوی سیرآبی نیست؟
یعنی همه محکوم‌ند به سرگردانی؟
تا کِی؟
شاید تا زمانی که دل و فکر، از این بی‌راهه‌های پیچ در پیچ برکنند و پای در مسیری مسقیم، به سوی شکست حد و مرزهای این وادیِ فریبا نَهند.
برای سیرآب شدن، باید دل از صحرا برید و به دریا رسید.
***

#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌یازدهم:
اما کو صراطی که یورشِ خط سِیرش، بی هیچ انحرافی، به قلب حدودِ این صحرا بزند؟
صراطی راست‌گو که هر قدمت را، نویدِ بهره‌ای برای رسیدن باشد.
صراطی که هدایتش از بینِ تاریکی‌های گمراه‌کننده، به سوی نور باشد.
صراطی که صراط سیرکامی و سیرآبی باشد.
آیا به ناموازاتیِ این همه بی‌راهه، نیست همچین صراطی؟
***
کد:
پارت‌یازدهم:
اما کو صراطی که یورشِ خط سِیرش، بی هیچ انحرافی، به قلب حدودِ این صحرا بزند؟
صراطی راست‌گو که هر قدمت را، نویدِ بهره‌ای برای رسیدن باشد.
صراطی که هدایتش از بینِ تاریکی‌های گمراه‌کننده، به سوی نور باشد.
صراطی که صراط سیرکامی و سیرآبی باشد.
آیا به ناموازاتیِ این همه بی‌راهه، نیست همچین صراطی؟
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌دوازدهم:
آآآه، که یاد مادر بزرگ افتادم.
همو که طراوتِ چشمه‌ی جوشان لبخندش، در کویرِ خشک و تَرَک خورده‌ی صورتش، نویدی گوارا به همراه داشت.
همو که همیشه در بندِ چوب‌بستی منبت‌کاری شده، گویا طیِ طریقتی عجیب می‌کرد!
طیِ طریقتی که انگار، نه برایش سرگردانی داشت و نه تشنه‌کامی!
مگر او کدام‌یک از طُرُقِ این وادیِ وانفسا را می‌پیمود که این‌چنین رها بود؟
***
کد:
پارت‌دوازدهم:
آآآه، که یاد مادر بزرگ افتادم.
همو که طراوتِ چشمه‌ی جوشان لبخندش، در کویرِ خشک و تَرَک خورده‌ی صورتش، نویدی گوارا به همراه داشت.
همو که همیشه در بندِ چوب‌بستی منبت‌کاری شده، گویا طیِ طریقتی عجیب می‌کرد!
طیِ طریقتی که انگار، نه برایش سرگردانی داشت و نه تشنه‌کامی!
مگر او کدام‌یک از طُرُقِ این وادیِ وانفسا را می‌پیمود که این‌چنین رها بود؟
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌سیزدهم:
آه که گویا حُرمِ د*اغِ این دنیا، آن‌چنان طراوتِ انسانیتم را تَف داده، که جز تفاله‌ای انسان‌نما از من باقی نمانده.
وجودی به ظاهر خوش و سیرآب، اما تشنه!
***
کد:
پارت‌سیزدهم:
آه که گویا حُرمِ د*اغِ این دنیا، آن‌چنان طراوتِ انسانیتم را تَف داده، که جز تفاله‌ای انسان‌نما از من باقی نمانده.
وجودی به ظاهر خوش و سیرآب، اما تشنه!
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌چهاردهم:
هنوز صدای خوش‌نوای مادربزرگ، در مغزم طنین اندازست.
صدای گرم و دل‌نوازش که گویا زمزمه‌ای سحرانگیز، از برای رسیدن به وراءِ این صحرا بود.
نوای دل‌نشینی که با ستایشِ مهربان‌ترین، به التماسی از برای وصلَش، با صراطی مستقیم بود.
نوائی که قُل به قُل‌اَش، قُل‌قُلِ عشق بود.
نوائی که از بلندایِ کرسیِ رفیعش، گویا شاه‌راهی را نشانه بود، از برای رستگاری!
***
کد:
پارت‌چهاردهم:
هنوز صدای خوش‌نوای مادربزرگ، در مغزم طنین اندازست.
صدای گرم و دل‌نوازش که گویا زمزمه‌ای سحرانگیز، از برای رسیدن به وراءِ این صحرا بود.
نوای دل‌نشینی که با ستایشِ مهربان‌ترین، به التماسی از برای وصلَش، با صراطی مستقیم بود.
نوائی که قُل به قُل‌اَش، قُل‌قُلِ عشق بود.
نوائی که از بلندایِ کرسیِ رفیعش، گویا شاه‌راهی را نشانه بود، از برای رستگاری!
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌پانزدهم:
آری؛ حال که خوب می‌اندیشم، آن نوا، نوای قرآن بود.
نوای قرآنی که از روی رحلِ چوبی مادربزرگ، هدایت‌گرش به سمتِ صراطی بود که مغضوبین و ظالین را بدان راهی نبود.
***
کد:
پارت‌پانزدهم:
آری؛ حال که خوب می‌اندیشم، آن نوا، نوای  قرآن بود.
نوای قرآنی که از روی رحلِ چوبی مادربزرگ، هدایت‌گرش به سمتِ صراطی بود که مغضوبین و ظالین را بدان راهی نبود.
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌شانزدهم:
پس این بود آن شاه‌راه گریز از این ذلالت! اما...
اما چرا از پسِ این همه کج‌راهه‌های مال‌رو، هیچ‌گاه پهنای باندش را ندیدم؟!
پس چرا بعد از هزاران گردشِ بیهوده در صحرا، یک‌دفعه صافیِ این راه را ندیدم؟
***
کد:
پارت‌شانزدهم:
پس این بود آن شاه‌راه گریز از این ذلالت! اما...
اما چرا از پسِ این همه کج‌راهه‌های مال‌رو، هیچ‌گاه پهنای باندش را ندیدم؟!
پس چرا بعد از هزاران گردشِ بیهوده در صحرا، یک‌دفعه صافیِ این راه را ندیدم؟
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌هفدهم:
حالا فهمیدم چرا مادربزرگ، از اون همه یادگاری، این را برایم گذارد و رفت.
(نه سجاده، نه تسبیحی زِ یاقوت،
نه فیروزحلقه‌ای از دارِ ناسوت.
فقط دادش به من رحل و کتابی،
زِ وقتِ مُردنش، در پای تابوت.)
***
کد:
پارت‌هفدهم:
حالا فهمیدم چرا مادربزرگ، از اون همه یادگاری، این را برایم گذارد و رفت.
(نه سجاده، نه تسبیحی زِ یاقوت،
نه فیروزحلقه‌ای از دارِ ناسوت.
فقط دادش به من رحل و کتابی،
زِ وقتِ مُردنش، در پای تابوت.)
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربرانجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت هجدهم:
...از اون موقع تا به حال سراقش نرفتم. ولی میدونم کجاست.
سرِ تاقچه؛ دُرست اون گوشه؛ پُشتِ آینه شمعدون...
***
کد:
پارت هجدهم:
...از اون موقع تا به حال سراقش نرفتم. ولی میدونم کجاست.
سرِ تاقچه؛ دُرست اون گوشه؛ پُشتِ آینه شمعدون...
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

حسینعلی

کاربر VIP انجمن
کاربر VIP انجمن
کتابخوان برتر
تاریخ ثبت‌نام
2023-11-02
نوشته‌ها
105
لایک‌ها
318
امتیازها
63
کیف پول من
3,569
Points
187
پارت‌نوزدهم:
دستی روی یادگاری مادربزرگ می‌کشم که نوازشی بر شیرینی خاطرات کرده باشم. اما زود دستم را عقب می‌کشم!
وای خدای من!
چقدر خاک بر روی آن نشسته!
***
کد:
پارت‌نوزدهم:
دستی روی یادگاری مادربزرگ می‌کشم که نوازشی بر شیرینی خاطرات کرده باشم. اما زود دستم را عقب می‌کشم!
وای خدای من!
چقدر خاک بر روی آن نشسته!
***
#غباری_بر_شاه‌راه
#حسینعلی
#کاربر_انجمن_تک_رمان
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا