VIP دلنوشته مرز را آفرید اثر اهورا تابش

ساعت تک رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
عنوان : مرز را آفرید
ژانر : عاشقانه، تراژدی
نویسنده : اهورا تابش
مقدمه :
چه مرزی برای پرواز و گریختن وجود داشت ؟
پرندگان به آسودگی و آزادگی خود پرواز می‌کردند و مرزی نمی‌شناختند،
اما این آدم‌ها بودند که هنگام عشق ورزیدن
مرز را آفریدند!
تا پیله‌ی تنهایی خود‌شان را کوچک‌تر کنند...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
در امتداد بی‌نهایت مرز‌ها، تنت را دوست دارم.
آیینه‌ها را ببین که مانند شب‌پره‌های درخشان چطور سوسو می‌کنند؟
آسمان بلند و بی‌کران را ببین که چطور
پرندگان
در قوس و قزح آسمان مکرر پرواز می‌کنند؟
در امتداد بی‌نهایت مرز های تنم، تورا دوست دارم
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
با شادمانی و خنده
با درودی سر خوش می‌آیی و
با بدرودی تلخ، خانه را ترک می‌کنی.
تمامی لحظه‌ی زندگی من
« به جز فاصله‌ی میانِ این درود و بدرود نیست»
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
در آن دور دست‌های عمیق،
که هیچ‌یک از اندام‌های ب*دن تورا یاری نمی‌کنند،
تمامی شعله‌های تپش و التماس‌ها،
پایان می‌پذیرد.
مانند روحی که جسد را در پایان سفر،
به استقبال کرکس‌ها می‌نهد.
در فراسوی پرده و رنگ‌هایش
تورا دوست دارم؛
به من وعده دیداری بده.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

اهورا.

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2024-01-03
نوشته‌ها
118
لایک‌ها
468
امتیازها
63
سن
26
محل سکونت
ᴛᴇʜʀᴀɴ
کیف پول من
12,634
Points
173
پرواز کرد؛
چرخید و چرخید، پرپرزنان بر سر اشک‌هایمان چکید.
درهم خزید و در سی*ن*ه‌ی عشق‌های خاموش شده فریاد کشید :
- ای مأیوسان!
سراسیمه به سوی جوی لجن تاخت
از مرز هست و نیست
تا جوی پر از لجن باهم تاختیم و نگاهمان را به سمت تن‌های بر*ه*نه از درد دوختیم.
در این پهنه‌ی لجن‌وار برپا نشسته بود
چیزی جز یک خط نبود،
خطی به‌سوی پوچ، خطی به مرز هیچ
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا