تجربه اولینها با تو، برایم شیرین بود
اولین دیدارمان باهم
اولین باری که نامم را صدا زدی
اولین باری که دستم را گرفتی
اولین باری که دلم لرزید
اولین باری که گفتی"زیبا شدی"
اولین باری که خجالت کشیدم و گونههایم آتش گرفت
اولین باری که هر دو استرس داشتیم
اولین باری که نمیدانستی چگونه برخورد کنی تا دیدارمان خ*را*ب نشود
اولین باری که خندیدی
اولین باری که باهم قدم زدیم
اولین باری که از سرمای زمستان، به فضای کوچک کافه پناه بردیم
اولین بار که پرسیدی "اگه اینجا رو دوست نداری، میخوای بریم جای دیگه؟"
اولین بار که سر تکان دادم و گفتم"همینجا خوبه"
اولین باری که باهم قهوه خوردیم. نه! تو قهوه خوردی و من چای!
اولین باری که گفتم "شماره کارت بده" و تو اخم کردی
اولین باری که از رومزگیهایمان گفتیم
اولین باری که از طرح شال گردنم تعریف کردی
اولین باری که گفتی "ازت خوشم میاد"
اولین باری که در گرمای آغوشت غرق شدم؟
اولین باری که پیشانیام را بوسیدی
اولین باری که از هم خداحافظی کردیم
اولین باری که پیام دادی "رسیدی خونه عزیزم؟"
اولین باری که عکست را از روی صفحه گوشی ب*و*سیدم
اولین باری که دلم برایت تنگ شد
اولین باری که نگرانت شدم
اولین باری که به خاطرت گریه کردم
اولین باری که پیام دادی "ببخش، شارژ نداشتم!"
اولین باری که دلم آرام گرفت و نفس راحتی کشیدم
اولین باری که به خود اعتراف کردم"دوستت دارم"
اولین باری که پیام دادی "عاشقتم"
اولین باری که در دل پاسخ دادم "منم همینطور"
اولین باری که دل به دریا زدم
یادت هست؟ نمیتوانستم تلفنی یا حضوری بگویم
به جایش ،بیربط به حرفهایمان ناگهان پیام دادم "خیلی دوستت دارم"
چند ثانیه واکنشی نشان ندادی. بالای صفحه گفتگو، نشان میداد در حال نوشتن پیامی. مشخص بود مدام مینویسی و پاک میکنی
اولین بار اشک شوق از چشمم روی جملهات افتاد "منم خیلی دوستت دارم عزیزدلم"
میبینی چطور من را درگیر خودت کردی؟ جوری افسونم کردی که تجربه هر چیز با تو، به شیرینی بار اول است
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان