• مصاحبه اختصاصی رمان کاراکال میگل سانچز کلیک کنید

دلنوشته دلنوشته خلوت گزین | Nasrin.J کاربر انجمن تک رمان

  • نویسنده موضوع Nasrin.J
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 333
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Nasrin.J

داستان نویس انجمن
داستان‌نویس
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-10-15
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
1,622
امتیازها
73
کیف پول من
22,484
Points
238

Nasrin.J

داستان نویس انجمن
داستان‌نویس
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-10-15
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
1,622
امتیازها
73
کیف پول من
22,484
Points
238
دلم کمی تغییر می‌خواست
کمی انگیزه می‌خواست
کمی محبت ورزیدن می‌خواست
کمی معصومیت، کمی دلبستگی، کمی علاقه و… .
همین کم‌کم‌ها جمع شد و عاقبت تو را در آغوشم گذاشتند. سفید و کمی کبود بودی. دست‌های مُشت کرده‌ات گرم بود.
احساس قدرت می کردم. تو را در یک دستم و خمره آمال را در دست دیگرم نگه می‌داشتم.
دنیای ما سه تن، رنگارنگ و دلنشین بود. روزهای شیرینی با خندیدنت می‌گذشت.
نمی‌دانم یک دفعه چه شد؟ دنیای ما دیگر برایت رنگی و جذاب نبود.
دیگر نمی‌خندیدی.
فریاد می‌کشیدی
گریه می‌کردی
خود‌زنی می‌کردی
حتما می‌پرسی من چه کردم؟ یادت نیست؟! با تمام وجود، سعی داشتم دنیایِمان را حفظ کنم. بهترین کار بود؛ نه؟! بهترین برای هر سه نفرمان.
لحظه موعود، بی‌خبر فرا‌رسید. خمره آمال‌ از دستم به زمین افتاد و تکه‌تکه شد. تو را در آ*غ*و*ش گرفتم. سفید و کمی آبی بودی. دست‌های قاچ خورده‌ات، سرد بود.
دنیای من، بی‌رنگِ بی‌رنگِ بی‌رنگ شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Nasrin.J

داستان نویس انجمن
داستان‌نویس
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-10-15
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
1,622
امتیازها
73
کیف پول من
22,484
Points
238
آینه دلم غرق نسیان بود
اسرارش در زیر لایه‌ای از لک و خش و ناهمواری‌های ریز و درشت، مدفون شده بود
آمدی. گرد و غبار آینه را رُبودی
زخم دیرینه سر باز کرد
تا توانستی آینه را بدعادت کردی
رفتی ولی آینه همچنان، بی‌منت باطنش را به رخ می‌کشد
زخم تازه را می‌بینی؟ شاهکار تو‌ست!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Nasrin.J

داستان نویس انجمن
داستان‌نویس
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-10-15
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
1,622
امتیازها
73
کیف پول من
22,484
Points
238
دلم می‌خواست مثل او باشم
در بی‌سامانی طیور، او به‌سانِ طاووس بود
شیدایش شدم و در مسیر دلدادگی پیش‌تر رفتم
بالاخره به حال زارم نظری انداخت
مغرور و خودپسند بود
در نظرش موجود پست و بی‌ارزشی بودم
به راستی که لایق صفت طاووس بود
و در نهایت من، خود را به‌سانِ کلاغی یافتم که، راه رفتنِ خویش را هم از یاد برده بود
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Nasrin.J

داستان نویس انجمن
داستان‌نویس
کاربر ویژه انجمن
کتابخوان انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-10-15
نوشته‌ها
196
لایک‌ها
1,622
امتیازها
73
کیف پول من
22,484
Points
238
تجربه اولین‌ها با تو، برایم شیرین بود
اولین دیدارمان باهم
اولین باری که نامم را صدا زدی
اولین باری که دستم را گرفتی
اولین باری که دلم لرزید
اولین باری که گفتی"زیبا شدی"
اولین باری که خجالت کشیدم و گونه‌هایم آتش گرفت
اولین باری که هر دو استرس داشتیم
اولین باری که نمی‌دانستی چگونه برخورد کنی تا دیدارمان خ*را*ب نشود
اولین باری که خندیدی
اولین باری که باهم قدم زدیم
اولین باری که از سرمای زمستان، به فضای کوچک کافه‌ پناه بردیم
اولین بار که پرسیدی "اگه اینجا رو دوست نداری، می‌خوای بریم جای دیگه؟"
اولین بار که سر تکان دادم و گفتم"همینجا خوبه"
اولین باری که باهم قهوه خوردیم. نه! تو قهوه خوردی و من چای!
اولین باری که گفتم "شماره کارت بده" و تو اخم کردی
اولین باری که از رومزگی‌هایمان گفتیم
اولین باری که از طرح شال گردنم تعریف کردی
اولین باری که گفتی "ازت خوشم میاد"
اولین باری که در گرمای آغوشت غرق شدم؟
اولین باری که پیشانی‌ام را بوسیدی
اولین باری که از هم خداحافظی کردیم
اولین باری که پیام دادی "رسیدی خونه عزیزم؟"
اولین باری که عکست را از روی صفحه گوشی ب*و*سیدم
اولین باری که دلم برایت تنگ شد
اولین باری که نگرانت شدم
اولین باری که به خاطرت گریه کردم
اولین باری که پیام دادی "ببخش، شارژ نداشتم!"
اولین باری که دلم آرام گرفت و نفس راحتی کشیدم
اولین باری که به خود اعتراف کردم"دوستت دارم"
اولین باری که پیام دادی "عاشقتم"
اولین باری که در دل پاسخ دادم "منم همینطور"
اولین باری که دل به دریا زدم
یادت هست؟ نمی‌‌توانستم تلفنی یا حضوری بگویم
به جایش ،بی‌ربط به حرف‌هایمان ناگهان پیام دادم "خیلی دوستت دارم"
چند ثانیه واکنشی نشان ندادی. بالای صفحه گفتگو، نشان می‌داد در حال نوشتن پیامی. مشخص بود مدام می‌نویسی و پاک می‌کنی
اولین بار اشک شوق از چشمم روی جمله‌ات افتاد "منم خیلی دوستت دارم عزیزدلم"

می‌بینی چطور من را درگیر خودت کردی؟ جوری افسونم کردی که تجربه هر چیز با تو، به شیرینی بار اول است
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا