سلام ساناز جون
همچین :)
رنگ احساساتم بنظرم مشکیه
قطعا تاثیر داشت تاثیر خیلی بدیم داشت اوضاع خونه مون کلا بهم ریخته بود اما خداروشکر تغییر کرد و همه باهاش کنار اومدیم و اینکه بنظر من خدا خواست با اون اتفاق چشم مارو باز کنه که همه چیزو فقط این دنیا نبینیم شاید یه تنبیه تلنگر یا هرچیز دیگه ای بود، ای کاش اتفاق نمیومد اما حالا که اتفاق افتاد همه به دنیا یه جور دیگه نگاه میکنیم
بنظرم دیگه تغییر نکنن و انشاءالله که تغییر نکنن
چون این آدمی که هستم این شخصیتی که دارم با این احساسات رو خیلی دوست دارم آدمی که به همه در حدی که هستن احترام میذاره آدمی که قدرتمند شده بی احترامی رو نمیپذیره اولیت داره هدفمنده و... الان که دارم به شخصیت قبلیم فکر میکنم از خودم بدم میاد
اره من به آینده خیلی فکر میکنم خیلی وقتا یه رفتارهایی از مادر ها یا خود بچه میبینم که بنظرم این اشتباهه حالا چه تربیت بچه چه رفتار مادر
دو تا مثالی که میتونم بزنم تا متوجه مفهوم حرفم بشی اینکه اول یه مادر رو تصور کنیم بچش هرکاری دلش میخواد میکنه ،میزنه گلدون میشکنه نمیدونم بی ادبی میکنه و فلان و وقتی یه فرد دیگه میخواد تذکر بده مادر سریع میگه بذارش بچس ، بنظرم این خیلی غلطه اصلا نباید بچه رو جوری تربیت کنی که هر خرابکاری کرد بذاری پای بچه بودنش بگی حالا بزرگ میشه میفهمه خب تا تو نگی این کار اشتباهه از کجا میخواد بفهمه؟
و دومین مثال اینکه بعضی از مادرا میزنن حالا چه خواسته چه ناخواسته شخصیت بچه رو جلوی بقیه تخریب میکنن این هم غلطه باید تو هر چیزی حدش رو رعایت کرد
منظورت رو از این سوال متوجه نشدم میشه بیشتر توضیح بدی؟ مثلا تاثیرشون رو خودم؟
فکر نکنم
چون با افراد کمی تو زندگی من هستن حتی مثلا بابا مامانم و ابجیم ر*اب*طه عاطفی باهاشون ندارم اونا گله میکنن میگن چقدر بی احساسی
ولی خب این شخصیتمه حاضرم نیستم تغییرش بدم