خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

شعر«شب‌های لاجوردی

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 20
  • بازدیدها 338
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
نام شعر: شب‌های لاجوردی
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی

قالب: سپید
مقدمه:
به سوی ایوان گام برمی‌دارم
دستان زمختم را بر روی پو*ستِ لطیف شب می‌کشم
چراغ‌های شب، یکی‌یکی خاموش می‌گردد
هرگز با آفتاب و اشعه‌های ریز و درشت‌اش آشنا نشده‌ام
صدایم با صدای آواز پرندگان هم‌صدا نخواهد شد
بال‌های شکسته‌ام دیگر شوق پرواز نخواهد داشت
آخرین پروازم را به یاد داری؟
در یک شبِ بارانی و پر از ستاره‌ بود
باران گیتار می‌زد، برگ‌های زرد پائیزی می‌رقصیدند
ستارگان سوسوکنان آواز می‌خواندند
و تو پرواز مرا تماشا می‌کردی
آخرین پروازم را تا ابد، به خاطر بسپار!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
خنجرهایت را
به جان تکه‌تکه شده‌ام بنشان
هر آن‌چه تیغه زدی، برای جانم کم است
آن خنجرهایت به نوسان مرا آزرد
شب شد و دردهایم د*ه*ان باز کردند
گویی زبان دردهایم به سقف دهانشان چسبیده است
اما هنوز هم آن دو چشمانت ز عشق من برق می‌زنند
شب لاجوردی فرا رسیده است
باد موهای فرفریِ خرمایی رنگت را
چه زیبا به بازی گرفته است
اگر چه نگاهم از بهار پُر است
اما جهان با نگاه تو صاحب نظر است
به یاد آن شب‌های بارانی و لاجوردی
هرگز رنگ شب‌های زرد پائیزی را، فراموش نخواهم کرد
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
ای کاش می‌توانستم خون رگان خود را
قطره‌قطره فدای جان تو کنم
تا عشق مرا بپذیری!
ای کاش می‌توانستم لحظه‌ای دستانت را بگیرم
آن‌گاه به تو خواهم فهماند که دستانت را رها نخواهم کرد.
ای کاش می‌توانستم قطره‌ی بارانی شوم
تا بتوانم صورت زیبایت را به نوازش بکشم!

ای کاش...
ای کاش بتوانم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
من سرگذشت بیگانه‌ترین بیگانه‌ام
با سرگذشت عاشقان
می‌میرم از نبودِ او
لبانِ خشکیده‌ام نامش را صدا می‌زند
به بزرگی خداوند سوگند
به خورشید شعله‌زن سوگند

سرگذشتم دیرینه است
با سرگذشت بیگانه‌ام
من ناامیدترین زنِ جهانم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
پشت پنجره اتاقم بخاری می‌لغزد
شب، نوازش دستانش را بر گونه‌های سردم می‌کشد
زمین از چرخش باز می‌ماند
من همچنان انتظار می‌کشم
انتظار دیدار یک عشق، انتظار یک دوری!
ای باران
دستان زمختت را چون خاطره‌ای سبز و سوزان
در دستان ظریف و لطیف گونه‌ام بگذار
لبخندی زیبا مزین لبان خشکیده‌ات می‌شود
و لبان سرخ رنگم را غبار غمی می‌آزرد
باد ما را به دستان تقدیر می‌سپارد
او ما را به خوابی ابدی دعوت می‌کند!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
در تاریکی، غمِ نبودت را دیدم
در تاریکی، بوی رایحه‌ی تنت را حس کردم
گویی ماه در آسمان من، دزدیده شد.
تو ایستاده بودی، من تو را صدا کردم
در تاریک‌ترین شب‌های غمبار، دلم صدایت کرد.
تو با طنین صدایم، امیدی تازه به قلبت هدیه دادی
با دستانت، گیسوبان مشکی رنگم را نوازش کردی.
من با چشمان و لبان تو، درس عاشقی را آموختم.
اما از کنارم رفتی و بودنت در قلبم آرزو شد.
غمی سهمگین در من فروکش کرد، در من شکفت.
هر چه تلاش کردم نشد عشقت را از سی*ن*ه برهانم
من بر روی دستان همچو گهواره‌ت به خواب رفتم.
و لبخند تصنعی بر روی لبانم طرح بست.
در من شکی لانه کرده بود آیا او می‌ماند یا می‌رود؟
من این غم را که سر تا سر وجودم را فرا گرفته بود
آن غم بی‌جلای درونم را پس از رفتنت حس کردم‌.
غم نبودت را همچو عروسکی در آ*غ*و*ش گرفتم‌
تو را به‌سان روز غمباری آرزو کردم‌
ای کاش همانند من در مشت عشق مچاله نشوی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
غم نبودت کی به پایان می‌رسد؟
می‌خواهم او را رسوای جهان کنم
نام دیگرم را در شناسنامه‌ام به ثبت رسانیده‌ام
می‌پرسی چرا نامت را تعویض کردی؟
آن زمان که مرا صدا می‌زدی نامم را دوست داشتم
حال که نیستی صدایم بزنی، نامم را تعویض کردم
خاطره‌هایت همانند خوره به جانم رخنه می‌زند.
نه تنها غروب جمعه، تمام غروب‌ها دلم می‌گیرد.
نیستی که نگاه سرشار از غم مرا ببینی
دلم هوایت را کرده است، مرد من کجایی؟
روی دیوار خانه‌ام، عکس‌هایت برایم می‌خندد.
چرا خنده‌هایت را از این زن گرفتی؟
از طرفی خاطره‌هایت و از طرفی هیاهوی خنده‌ات
چرا آن‌ها را با خود نبردی؟ آخر مرا مجنون می‌کنند
آن روزها که مرا
به امتداد هر خیابان غربت می‌بردی گذشت.
دلم برای آن خیابان‌ها سخت تنگ شده است
اما نمی‌توانم آن‌جا قدم گذارم.
خاطره‌هایمان آن‌جا با من قایم باشک بازی می‌کنند
دیدار اول را به یاد داری؟
صدای موزیک کلاسیکی و ماهی‌ها به گوش می‌رسید
تو زودتر از من در کافه‌ی دنج کوچکی آمده بودی
می‌دانی امشب به یاد آن روزها دلم گرفته است؟
دیروز اتفاقی تو در ذهنم گذر کردی
من تمام مسیر را به یک چیز فکر کردم
به این فکر کردم حال کجایی؟ بی‌من چه می‌کنی؟
کوچه‌ها، در اندوه و غم من گم بود.
آن روز را به یاد داری؟
کنار ساحل بودی، گفتی اطراف را آنالیز کردی
بله، تو تنها بودی، حتی آن روز هم مرا نداشتی
دانه‌های مرواریدی اشک‌هایت
صورت زیبایت را خیس کرد
زمانی که مرا کنارت دیدی، قهقهه زدی
می‌دانی دلم برای خنده‌هایت هم تنگ شده است؟
حتی بودنت هم، مرا از این غم نمی‌رهاند.
دیگر این سرایش موزون حزن تا ابد با من است
عشقت، مرا به انتهای جنون ابدی برد.
مرا تبدیل به یک پرنده‌ی بال شکسته کرد.
بارها حضورت را در قلبم آرزو کردم
چرا نبودنت برآورده شد؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
نمای غم، یعنی لیلی بی‌مجنون، وصال من
تا به حال به این فکر کردی که چقدر تنهایم؟
من همانند پرنده‌ای کوچک که به دنبال پرواز است
می‌دانی این چه درد بزرگی‌ست؟
غم، مبسم پوشیده‌ی نگاه چشمان گریان من است
غم، اشاره‌ای به دو چشمان گریان من و تو دارد
خوشا به حال لیلی‌ای که تو مجنونش باشی
و دست بشاش تو بر روی شانه‌اش باشد.
وصل کردن سرنوشت من و تو غیرممکن است
همیشه میان من و تو، میان دستانمان فاصله‌ست
اگرچه شانه‌ی انحنان‌دار تو تکیه‌گاه خوبی‌ست
برای خواب دل‌انگیز و شکننده من؛
ولی غم می‌گوید باید کنار او باشم.
وگرنه زمزمه کردن نام تو
تویی که برای دیگری هستی حرام است‌
سفر به عشق تو، نوسان غم قلب من است.
عشق من صدای آفتاب
و عشق تو صدای باران است
هر دو صدا تا ابد پنهان و تاریک‌اند
من برای تو، خون حزین تنم را شرط کردم
اما چه شد؟ با تمام محبت‌هایم تو رفتی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,202
کیف پول من
142,541
Points
7,100
این عشق که من در سی*ن*ه دارم، غم بی‌پایان است
گرچه سرشار از غم نبود مجنون است؛ اما از او پنهان است
بخت و سرنوشت، مرا اسیر دستان زمختش نمی‌کند
خنده‌ی زیبا بر ل*ب می‌نشانم، گریه از چشمانم می‌رهانم
آن روی زیبا و دل‌ربایت مجموعه‌ی عشق و غم
تو چه کردی با من که گویی ان‌قدر پریشانم؟
دریاب که تار و پودی از من باقی می‌ماند؟
ای طرح وجود غم عصیان در کالبد بی‌جان من
چون نام تو بر زبان می‌آورم، دیگر خود را نشناسم
باد لای موهایت نمی‌پیچد، وز هجر تو نمی‌نالم
حکم من در زندگی‌ات هر چه باشد، من فرمانبردارم
ای دیوانه‌تر از لیلی که نامت شد همچو مجنون؟
من ز غم عشق تو، شب و روز در ره غم و بارانم
کاری کردی که یک پشت با دشمن روبه‌رو شوم
گرچه دلداده‌ام هستی؛ ولی من از تو بیزارم
در ره عشق تو مدهوشم در قلب تو می‌میرم
وز غم خاطره‌هایت اندوهگینم، در نبودت نالانم
دیگر صبوری از من گذشته، من بی‌تو نمی‌توانم
من در آتش کین ز عشق تو می‌سوزم
شعله‌های تو بیشتر از آتش، همانند پروانه دور تو می‌گردم
گویند مکن این کار را با خود، غم تو بر سی*ن*ه دارم
گر جانم در ره عشق تو رود، من با یاد تو زنده‌ام
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا