#قسمت ۹
چهرهاش توی تاریکی معلوم نبود، قدی بلند و هیکلی به تنومندی درختان هزار ساله، هالهای تاریک اطرافش شلعه ور بود، که احساس خفگی بهم میداد. با قدمهای سنگیناش بهم نزدیک شد. هر گامی که بر میداشت، چمنها سبزههای شاداب زیر پاهاش میسوختن و خاکستر میشدن.بعد از نزدیک شدن صورتش کمی مشخص شد. چهره ترسناکی داشت اما غم و خستگی از چشمهاش معلوم بود.
با چشمهایی که تاریکی ازش بیرون میریخت بهم خیره شده بود. انگار منتظر واکنشی از من بود. بدون شک اون همون اهریمن بود نگاهاش روی کوچولو خیره موند با صدای آهسته و لرزان گفتم:
- تو یه اهریمنی درسته؟
با صدایی عجیب و محکم جواب داد:
- من یه عفریت هستم!
اولین بار بود که توی عمرم یه عفریت رو از نزدیک میدیدم. سرزمین شیاطین هم مثل سرزمین پریان طبقه بندی داره ضعیفترینشون جنها، بعد شیاطین، اهریمن، عفریت و در رأس شون لوسیفر.
عفریت وقتی دید در جوابش سکوت کردم گفت:
- نمیخوام بهت آسیب بزنم فقط...
حرفش را قطع کردم و خودم ادامه دادم:
- اومدی دنبال بچت مگه نه؟ من هم دنبال تو بودم.
هاله تاریک اطرافش کمتر شد و چهرهاش کمی تغیر کرد متعجب نگاهم کرد و گفت:
- تو از کجا میدونی؟
کمی از ترسم ریخت. همونطور بود که حدس میزدم اون نمیخواست واقعاً به کسی آسیب بزنه نفسی از سر آسودگی کشیدم و در جوابش گفتم:
- من یه پری شکوفه هستم میتونم خاطرات و ذهن رو بخونم؛ تو توی خاطرات اون بودی، تو و پری باد.
اخمهایش درهم رفت که باعث شد چهرهاش ترسناکتر از قبل شود.
- پس تو همه چیز رو میدونی؟!
خشمش برگشت وهالهی تاریک طرافش شلعه ور شد.
- راستش نه، فقط یه چیزای گُنگ و مبهم لطفا آروم باش! وگرنه پریهای نگهبان پیدامون میکنن.
- من نمیخواستم پامو اینجا بذارم اما مجبور شدم.نمیدونم میتونم بهت اعتماد کنم یانه یا شایدم تو فقط یه طعمه ای!
- چی؟ طعمه؟ نه داری اشتباه میکنی!
- تا وقتی کاری به کار اون نداشته باشی و اذیتش نکنی بهت آسیب نمیزنم!
- من اتفاقی بهش بر خوردم؛ اولش نمیدونستم اون کیه، فکر کردم یه پری نابالغه ولی.
- ممنون که مراقبش بودی.
لبخندی زدم. وجود عفریته و اون حاله اطرافش باعث میشد حالم بدتر بشه زخمم که خون ریزیش بند اومده بود، انگار دوباره سرباز کرده بود. اما نباید از خودم ضعیفی نشون بدم درسته که گفت آسیبی بهم نمیزنه ولی اون هنوزم یه عفریته و دشمن قسم خورده پریان، نمیشه بهش اعتماد کرد!
کلی سوال توی ذهنم هست که میخوام بپرسم ولی میدونم که وقتش نیست هر لحظه ممکنه پریهای نگهبان برسن بیا هرچی سریعتر اونو از اینجا ببر!
#سلالهی_جن_و_پری
#غزل_معظمی
#انجمن_تک_رمان
چهرهاش توی تاریکی معلوم نبود، قدی بلند و هیکلی به تنومندی درختان هزار ساله، هالهای تاریک اطرافش شلعه ور بود، که احساس خفگی بهم میداد. با قدمهای سنگیناش بهم نزدیک شد. هر گامی که بر میداشت، چمنها سبزههای شاداب زیر پاهاش میسوختن و خاکستر میشدن.بعد از نزدیک شدن صورتش کمی مشخص شد. چهره ترسناکی داشت اما غم و خستگی از چشمهاش معلوم بود.
با چشمهایی که تاریکی ازش بیرون میریخت بهم خیره شده بود. انگار منتظر واکنشی از من بود. بدون شک اون همون اهریمن بود نگاهاش روی کوچولو خیره موند با صدای آهسته و لرزان گفتم:
- تو یه اهریمنی درسته؟
با صدایی عجیب و محکم جواب داد:
- من یه عفریت هستم!
اولین بار بود که توی عمرم یه عفریت رو از نزدیک میدیدم. سرزمین شیاطین هم مثل سرزمین پریان طبقه بندی داره ضعیفترینشون جنها، بعد شیاطین، اهریمن، عفریت و در رأس شون لوسیفر.
عفریت وقتی دید در جوابش سکوت کردم گفت:
- نمیخوام بهت آسیب بزنم فقط...
حرفش را قطع کردم و خودم ادامه دادم:
- اومدی دنبال بچت مگه نه؟ من هم دنبال تو بودم.
هاله تاریک اطرافش کمتر شد و چهرهاش کمی تغیر کرد متعجب نگاهم کرد و گفت:
- تو از کجا میدونی؟
کمی از ترسم ریخت. همونطور بود که حدس میزدم اون نمیخواست واقعاً به کسی آسیب بزنه نفسی از سر آسودگی کشیدم و در جوابش گفتم:
- من یه پری شکوفه هستم میتونم خاطرات و ذهن رو بخونم؛ تو توی خاطرات اون بودی، تو و پری باد.
اخمهایش درهم رفت که باعث شد چهرهاش ترسناکتر از قبل شود.
- پس تو همه چیز رو میدونی؟!
خشمش برگشت وهالهی تاریک طرافش شلعه ور شد.
- راستش نه، فقط یه چیزای گُنگ و مبهم لطفا آروم باش! وگرنه پریهای نگهبان پیدامون میکنن.
- من نمیخواستم پامو اینجا بذارم اما مجبور شدم.نمیدونم میتونم بهت اعتماد کنم یانه یا شایدم تو فقط یه طعمه ای!
- چی؟ طعمه؟ نه داری اشتباه میکنی!
- تا وقتی کاری به کار اون نداشته باشی و اذیتش نکنی بهت آسیب نمیزنم!
- من اتفاقی بهش بر خوردم؛ اولش نمیدونستم اون کیه، فکر کردم یه پری نابالغه ولی.
- ممنون که مراقبش بودی.
لبخندی زدم. وجود عفریته و اون حاله اطرافش باعث میشد حالم بدتر بشه زخمم که خون ریزیش بند اومده بود، انگار دوباره سرباز کرده بود. اما نباید از خودم ضعیفی نشون بدم درسته که گفت آسیبی بهم نمیزنه ولی اون هنوزم یه عفریته و دشمن قسم خورده پریان، نمیشه بهش اعتماد کرد!
کلی سوال توی ذهنم هست که میخوام بپرسم ولی میدونم که وقتش نیست هر لحظه ممکنه پریهای نگهبان برسن بیا هرچی سریعتر اونو از اینجا ببر!
کد:
#قسمت ۹
چهرهاش توی تاریکی معلوم نبود، قدی بلند و هیکلی به تنومندی درختان هزار ساله، هالهای تاریک اطرافش شلعه ور بود، که احساس خفگی بهم میداد. با قدمهای سنگیناش بهم نزدیک شد. هر گامی که بر میداشت، چمنها سبزههای شاداب زیر پاهاش میسوختن و خاکستر میشدن.بعد از نزدیک شدن صورتش کمی مشخص شد. چهره ترسناکی داشت اما غم و خستگی از چشمهاش معلوم بود.
با چشمهایی که تاریکی ازش بیرون میریخت بهم خیره شده بود. انگار منتظر واکنشی از من بود. بدون شک اون همون اهریمن بود نگاهاش روی کوچولو خیره موند با صدای آهسته و لرزان گفتم:
- تو یه اهریمنی درسته؟
با صدایی عجیب و محکم جواب داد:
- من یه عفریت هستم!
اولین بار بود که توی عمرم یه عفریت رو از نزدیک میدیدم. سرزمین شیاطین هم مثل سرزمین پریان طبقه بندی داره ضعیفترینشون جنها، بعد شیاطین، اهریمن، عفریت و در رأس شون لوسیفر.
عفریت وقتی دید در جوابش سکوت کردم گفت:
- نمیخوام بهت آسیب بزنم فقط... .
حرفش را قطع کردم و خودم ادامه دادم:
- اومدی دنبال بچت مگه نه؟ من هم دنبال تو بودم.
هاله تاریک اطرافش کمتر شد و چهرهاش کمی تغییر کرد متعجب نگاهم کرد و گفت:
- تو از کجا میدونی؟
کمی از ترسم ریخت. همونطور بود که حدس میزدم اون نمیخواست واقعاً به کسی آسیب بزنه نفسی از سر آسودگی کشیدم و در جوابش گفتم:
- من یه پری شکوفه هستم میتونم خاطرات و ذهن رو بخونم؛ تو توی خاطرات اون بودی، تو و پری باد.
اخمهایش درهم رفت که باعث شد چهرهاش ترسناکتر از قبل شود.
- پس تو همه چیز رو میدونی؟!
خشمش برگشت وهالهی تاریک طرافش شلعه ور شد.
- راستش نه، فقط یه چیزای گُنگ و مبهم...لطفا آروم باش! وگرنه پریهای نگهبان پیدامون میکنن.
عفریت: من نمیخواستم پامو اینجا بذارم اما مجبور شدم.نمیدونم میتونم بهت اعتماد کنم یانه... یا شایدم تو فقط یه طعمه ای!چ
- طعمه؟ نهنه داری اشتباه میکنی!
عفریت: تا وقتی کاری به کار اون نداشته باشی و اذیتش نکنی بهت آسیب نمیزنم!
- من اتفاقی بهش بر خوردم؛ اولش نمیدونستم اون کیه، فکر کردم یه پری نابالغه ولی... .
عفریت: ممنون که مراقبش بودی.
لبخندی زدم. وجود عفریت و اون حاله اطرافش باعث میشد حالم بدتر بشه زخمم که خون ریزیش بند اومده بود، انگار دوباره سرباز کرده بود. اما نباید از خودم ضعیفی نشون بدم درسته که گفت آسیبی بهم نمیزنه ولی اون هنوزم یه عفریته و دشمن قسم خورده پریان، نمیشه بهش اعتماد کرد!
کلی سوال توی ذهنم هست که میخوام بپرسم ولی میدونم که وقتش نیست هر لحظه ممکنه پریهای نگهبان برسن بیا هرچی سریعتر اونو از اینجا ببر!
#سلالهی_جن_و_پری
#غزل_معظمی
#انجمن_تک_رمان
آخرین ویرایش: