خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!

تردید و تاوان | آشوب کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع "ASHOB"
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 782
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
A

"ASHOB"

مهمان
ردپایمان روی تن جاده های زیادی نقش بسته، جاده هایی که از آنها گذشتیم اما به گذشتیمان تعلق ندارند، گرد مسیر بر تنمان نشسته و سنگینی می کند. یک جایی از مسیر هستیم که آینده به گذشته زنجیر شده و گذشته آینه ی آینده است. گیر کردیم در یک توالی بی معنا و در این میان یک "زمان حال" مجهول است. از آن مجهول های که هرچه تلاش می کنی جوابی ندارند و در آخر فقط می تواند گفت: "صورت سوال، اشتباه است"
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
A

"ASHOB"

مهمان
دیگر نه بغض می کنیم، نه دلمان یک آ*غ*و*ش گرم می خواهد و نه حتی یک اتاق تاریکِ خلوتِ پر از هیچ برای کز کردن در کجی که خودمان باشیم و هق هق های بی صدایمان. قلبمان نه، مغزمان بی حس شده. همه در "زندگی نباتی" هستیم و می دانیم و انکار می کنیم. با انگشت گوشه ی لبهایمان را کش می دهیم و به آینه ای نگاه می کنیم که در انعکاسش تمسخر موج می زند، آینه هم می داند و ما...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
A

"ASHOB"

مهمان
لحظه ای در زندگیمان بود که همیشه پشت پرده ی تردید پنهان است، آن لحظه که نمی دانیم شروعمان بود یا پایانمان! تغییر کردیم اما چنان گنگ که خوب یا بد بودنش مشخص نیست. هرچه که بود آدم دیروز نشدیم و نمی دانیم یک نفر در وجودمان مرد یا یک نفر در وجودمان متولد شد. زیر آسمانی ایستاده ایم که نمی دانیم ابرش بارانیست یا طوفانی و فقط منتظریم تا اتفاق، بیوفتد. در آخر یا باران نم نم صورتمان را نوازش خواهد کرد یا هم در دست خشم طوفان، برای همیشه نیست می شویم.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
پ

پارسا تاجیک

مهمان
  • توسط ~R E J I N A~ حذف گردید
لحظه ای در زندگیمان بود که همیشه پشت پرده ی تردید پنهان است، آن لحظه که نمی دانیم شروعمان بود یا پایانمان! تغییر کردیم اما چنان گنگ که خوب یاد بد بودنش مشخص نیست. هرچه که بود آدم دیروز نشدیم و نمی دانیم یک نفر در وجودمان مرد یا یک نفر در وجودمان متولد شد. زیر آسمانی ایستاده ایم که نمی دانیم ابرش بارانیست یا طوفانی و فقط منتظیرم تا اتفاق، بیوفتد. در آخر یا باران نم نم صورتمان را نوازش خواهد کرد یا هم در دست خشم طوفان، برای همیشه نیست می شویم.
_AS𝓗𝓞𝕭_باد و منتظریم رو ویرایش کن✅
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا