- تاریخ ثبتنام
- 2021-04-06
- نوشتهها
- 2,276
- لایکها
- 13,073
- امتیازها
- 243
- سن
- 15
- محل سکونت
- بیشهی فراموشی
- کیف پول من
- 354
- Points
- 472
گویا آفریدگار هنگام آفرینش به تو کمی از معجون امید و عشق داده است و به من مقداری از یک معجون سیاه و بدرنگ، سرشار از ویتامینهای یاس، نفرت، اندوه و هراس. تضادها از همان نخست میان ما بودهاند و با احساسات پررنگتر شدهاند. کنون که تو مردهای و نزد او هستی بازگو که معجون نفرینشدهاش با ما چه کرد. از تاریکی ابدی بیشهی ما، تا گلهای رزی که بهشان پژمردگی بخشیدم، تا نقش و نگارهایی که از پروانههایت گرفتم، تا خودت که جانت را گرفتم و روحات را در این بیشهی نفرینشده سرگردان کردم بگو. از خندههای بیدلیلات هم بگو تا مرا مقصر همهچیز نخواند.