نام دلنوشته: چکاوکِ مهاجرشدهی حیات.
نام نویسنده: مهاجر.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تراژدی
ویراستار: Pegah.a
مقدمه: شاید در زندگی قبلیام، الههی خودشیفتگی و امید بودم و جانیِ وازدگی! شاید، با دیدن خودم در آیینهی آب، سست و بیدفاع میشدم. شاید هم، در زندگی قبلیام، مهربان و سخاوتمند بودم و از خودم رانده شده. شاید همانی بودم که وازدگی را به قلباش دعوت میکرد و چند صباحی، استکانی چای با او مینوشید. در قصر مشکیرنگش حبس بود و شاید چند قرنی بود که خود را در آیینه نمینگرید. شاید، همانی بود كه قصد چشم گشودن هنگام تابش اولین پرتوهای خورشید، نداشت. همانی بود که از تنهایی و بیکسی، دیگران را آزردهخاطر میکرد و اعتماد بهنفسشان را سرکوب! به خود نمیبالید؛ اما قصد تحسین دیگران را هم نداشت. شاید هم هردویش بودم و زندگی قبلیای نبود! در همین حیاتِ بیتلالو، اینگونه مهاجرت کردم.
نام نویسنده: مهاجر.
ژانر: عاشقانه، اجتماعی، تراژدی
ویراستار: Pegah.a
مقدمه: شاید در زندگی قبلیام، الههی خودشیفتگی و امید بودم و جانیِ وازدگی! شاید، با دیدن خودم در آیینهی آب، سست و بیدفاع میشدم. شاید هم، در زندگی قبلیام، مهربان و سخاوتمند بودم و از خودم رانده شده. شاید همانی بودم که وازدگی را به قلباش دعوت میکرد و چند صباحی، استکانی چای با او مینوشید. در قصر مشکیرنگش حبس بود و شاید چند قرنی بود که خود را در آیینه نمینگرید. شاید، همانی بود كه قصد چشم گشودن هنگام تابش اولین پرتوهای خورشید، نداشت. همانی بود که از تنهایی و بیکسی، دیگران را آزردهخاطر میکرد و اعتماد بهنفسشان را سرکوب! به خود نمیبالید؛ اما قصد تحسین دیگران را هم نداشت. شاید هم هردویش بودم و زندگی قبلیای نبود! در همین حیاتِ بیتلالو، اینگونه مهاجرت کردم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: