• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان چنول| ANGEL'S WING♡

  • نویسنده موضوع Kooki♡
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 749
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
نام رمان: ChanWell| چنول

نام نویسنده: Stellen Qxz
ژانر: جنایی، اجتماعی، عاشقانه
مترجم: کیمیا کاردان
خلاصه:


سخنی از مترجم:
ممنون از اینکه ترجمه‌ی رمان من رو انتخاب کردین و وقتتون رو براش میذارید. امیدوارم که از این رمان ل*ذت ببرید.

%DA%86%D9%86%D9%88%D9%84_vryy.jpg
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

آخرین ویرایش:

SHAGHAYEGH

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-20
نوشته‌ها
1,385
لایک‌ها
4,360
امتیازها
93
کیف پول من
20,070
Points
1
مترجم گرامی قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید:
تایید ترجمه.png
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
قلب‌های شیرین در کالج، عوامل حفاظتی بالای تهدید در سازمان سیا،اپراتورهای مستقل امنیتی هست. رابرت چندلر و الکساندرا ولز همیشه بهترین کار رو انجام می‌دهند چون همیشه با همدیگه همکاری دارن.
در پایان قرن، با مشاغل دولتی خود، الکس و رابرت یک مسیر جدید برای خودشون با خطراتی که دنیا داره ایجاد می‌کنند.
در مورد تصمیمشون نمی‌تونند به موقع باشه. در ویرجینیای غربی، یک مدیر عامل قدرتمند در حال قدم زدن به یک محیط متغیر است که در آن افراد محلی همیشه نسبت به خارجی‌ها بدگمان هستند و نسبت به صاحبان شرکت‌ها بدبین هستند. یک کلمه غلط، یک قدم اشتباه، و کل مکان می‌تونست آتش بگیره. این مدیر عامل برای بدتر کردن اوضاع از هر نوع حفاظتی که تا به حال به آنچه می‌تونه بسیار خصمانه و ناخوشایند برای او باشه خودداری می‌کنه. او از این تصمیم راضی است، هیات‌مدیره شرکت اون رو مجبور می‌کنه که مشکلات خود را پشت سر گذاشته و مخفیانه یک جفت از متخصصان مخفی را به سایه استخدام کند.
در طول سفر، فقط در صورتی چان خوب، کارآمد، کارآمد، و کشنده است که آن‌ها کاری رو انجام بدهند. زمانی که همه به پنکه برخورد می‌کنن، مشتری‌ها رو در امان هستن. و، بله، در سال ۲۰۰۱، "چارلستون"، ویرجینیای غربی، قطعا این کار رو انجام خواهد داد.
فصل ۱

در آخرین روز دسامبر ۱۹۹۹، یک روز جمعه رابرت چند لر و الکساندرا ولز کار خود را در آژانس اطلاعات مرکزی ایالات‌متحده به پایان رسوندند.
ساعت سه بعد از ظهر برای آخرین بار دفاتر مرکزی را ترک کردند و قبل از اینکه از تالار بزرگ عبور کنند نشان‌های هویتشان رو به دفتر نشان دادند و از دیوار افتخار عبور کردند و از دیوار جلوی ساختمان گذشتند و در جلویی را باز کردند.
یک ساعت بعد، آن‌ها در آپارتمان‌شان در الکساندریا، ویرجینیا بودند. آن‌ها برای مدتی طولانی ساکت بودند و از احساسی که در ساختن عشق وجود داشت ل*ذت می‌بردند. بعد از مدتی، رابرت سرش را بلند کرد، به زنش نگاه کرد، لبخند زد و بعد او را ب*و*سید. الکس پیچ‌وتاب خورد.
- بس کن!
او جواب داد:
- نه، باز هم این کار را انجام می‌دی.
الکس پوزخند زد، دوباره پیچ‌وتاب خورد، اما هیچ تلاشی برای متوقف‌کردن شوهرش نکرد.
- این تنها چیزی نیست که شما دوست دارید با آن بازی کنید، آقا.
رابرت بی‌صدا خندید و به او نگاه کرد.
- تو من رو خوب می‌شناسی، عشق من.

رابرت از جایش برخاست و به پایین نگاه کرد.
هیکل باریک الکس که روی تختش دراز کشیده بود، پوستی زیبایی داشت.
در حالی که موی دراز و قهوه‌ای رنگی بر روی بالش ریخته بود، سرش را روی بالش قرار داده بود.

فصل ۲

صبح روز بعد آن‌ها در گوشه صبحانه نشستند و بعد از خوردن تخم‌مرغ، بوقلمون بوقلمون و آب‌پرتقال، آینده خودشون رو برای آینده برنامه‌ریزی کردند.
رابرت در حالی که آب خود را مزه مزه می‌کرد، گفت:
- خب، اگر اجازه بدهید بدنم را برای پول نقد بفروشم، پس فکر می‌کنم پیشنهاد شما بهترین چیز هست.
الکس سرش رو تکان دادو گفت:
- باید به دیدن یک مرد سی و یک ساله بریم!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
او گفت:
- منظورم اینه که، چه کسی می‌خواد این طور نیست؟ به غیر از یک سال سی و یک ساله با استانداردهای بسیار پایین.
رابرت گفت:
_
پس ما مجوزها رو گرفتیم و ماسه رو بیرون می‌کشیم تا بتونیم صحبت کنیم. مشکل اینه که در این حوزه تعداد زیادی از شرکت‌های بزرگ وجود دارن که این نوع کار رو انجام میدن و این پول صرف اون‌ها می‌شه. ما نمی‌تونیم به اعتبارمون تکیه کنیم.
چون در این شهر تعدادی از ادارات، اداره و هر نوع دولتی دیگری برای استخدام وجود داره. یک دوجین سکه ده سنتی. چه چیزی باعث می‌شه که مشتریان احتمالی ما رو بخوان؟
الکس به سادگی لبخند زد و تخم‌مرغ‌ها رو خورد. رابرت چند لحظه هاج و واج به همسرش نگاه کرد، بعد لرزید.
سرش را تکان داد. الکس همیشه چیزی را در آستین داشت و رابرت به او ایمان کامل داشت.
بنابراین او در رو بست و صبحانه‌اش را خورد.
وقتی کارشون تمام شد، بشقاب‌ها را شست و کنار گذاشت.
در حالی که روبرت رو از روی دستگیره در یخچال آویزان کرده بود، از تور کاربی رد شد. او آن نگاه را در چشماش دیده بود و رابرت نیشخند زد.
- خدایا، اول سیگار نمی‌کشم؟
الکس سرش را تکان داد، با بدجنسی نیشخند زد، یک لبخند شرور دیگه زد.
با حالتی بسیار عادی به او گفت:
- اول ما و سپس شروع به تهیه لیستی از کارهایی می‌کنیم که باید انجام بدیم. چند هفته آینده خیلی شلوغ خواهد بود و تلاش می‌کنه، اما تا زمانی که من و تو با هم هستیم از آن‌ها عبور خواهیم کرد.
قبل از اینکه رابرت بتواند واکنشی نشان دهد، الکس سوار شد و همه افکارش از بین رفت.
و هیچ یک از آن‌ها اهمیتی نمی‌دادند.

فصل ۳

با توجه به مدرک لیسانس او در روابط بین‌الملل از دانشگاه آی ام آل، آل کس همچنین دارای مدرک قانونی (دکترای حقوق)و یک رشته ام بی ای از دانشگاه جورج واشینگتن بود. او همچنین به زبان روسی صحبت می‌کرد و در زندگی او هم فرانسه و هم آلمانی بود.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
بنابراین به درخواست استخدام برای مجوز برای انجام کاره‌ای امنیتی قراردادی در ایالت مریلند و ویرجینیا، و همچنین منطقه کلمبیا، او صلاحیت یک بازرس خصوصی رو کسب کرد. اما او و رابرت به عنوان یک سرمایه‌گذاری خوب برای آینده به آن نگاه کردن.
رابرت گواهی‌نامه امنیتی را دریافت کرد، و اگر می‌تونست مدارک و مدارک آموزش خود را در منطقه ارائه کرده باشه، صلاحیت دریافت گواهی‌نامه صلاحیت دفاع شخصی رو داشت، اما دریافت آن از دردسر بیشتر از آن چیزی بود که ارزش داشت. و حقیقت این بود که چه کسی می‌خواست بدونه که آیا سرویس‌های امنیتی ارایه‌شده شامل آموزش در دفاع شخصی هستن یا خیر؟ یا برای شیرینی این موضوعه؟
"آلکس" و "رابرت" در اداره امنیت در این منطقه کار کرده بودن، به طور رسمی در سال ۱۸۱۰ ماموران تحقیق عوامل ویژه را بررسی کردن، به این معنی که آن‌ها قدرت دستگیری نداشتن، که این امر قابل‌درک بود که سازمان سیا یک سازمان مجری قانون نیست و در واقع هیچ یک از افراد در آنجا قدرت دستگیری نداشته. با این حال، یک چیز عجیب و غریب، حفاظت از یونیفرم پوش، که به عنوان توسط افراد داخلی ارجاع داده شد، در مرکز آموزش اجرای قانون فدرال در جورجیا، و حتی آن‌ها حق دستگیری هر کسی را نداشتن، اگر چه آن‌ها می‌تونستند مردم را بازداشت کنن، در انتظار رسیدن پرسنل واقعی نیروی انتظامی با قدرت دستگیری بودن.
با این حال، ماموران ویژه در دفتر امنیت در FLETC شرکت نکردن، بلکه آکادمی امنیت داخلی خود او بودن که رابرت و آل کس با بالاترین نمره از آن فارغ‌التحصیل شده بودن. آن‌ها آموزش دیدن که پرسنل امنیتی و ضد جاسوسی و ضد جاسوسی - پرسنل و دارایی با آموزش‌های تخصصی اضافی در زمینه سلاح و مبارزه شخصی غیر مسلح آموزش دیدن. همچنین "آلکس" گواهی‌نامه و "رابرت" و "رابرت" را در خفا به وسیله ابزار پنهان (شکستن و ورود بدون ترک آثار)، و یک میزبان کامل دیگر از مهارت‌های مفید دیگر در طی هشت و ده سال خدمت به این منطقه، دریافت کرد.
بنابراین، آن‌ها در بازار مناسب بخش خصوصی بازار بسیار قابل‌فروش بودن.
نامی که آن‌ها برای شرکت سهامی دو نفره خود انتخاب کردن آشکارا، تحقیقات چنول و امنیت بود و هر دوی آن‌ها به عنوان افسران اصلی در نظر گرفته شده‌ بودن و آل کس در ابتدا به این تحقیق رسیدگی می‌کرد.
در حالی که رابرت روی محافظ تمرکز کرده بود. آن‌ها با استفاده از یک تلفن همراه اختصاصی و یک ارتباط اینترنتی، این عملیات را از آپارتمانش خارج کردن. دور از شبکه‌های قدرت فوق‌العاده امروز، اما برای چرخش قرن به اندازه کافی خوب است.
سه روز طول کشید تا نام آن‌ها را از زبان مختلف بیرون بکشد.
سایت‌های اینترنتی و پس از تضمین مجوزهای لازم، چنول ااولین مشتری آن‌ها رو گرفت، و شما اون رو نمی‌دونید که یک کارمند بررسی شغل نیاز داشت. یک تازه به دوران رسیده بود که یک تیم کوچک را برای انجام کار برای یک پیمان‌کار دولتی در نظر گرفت، آن‌ها به پنج نفر نیاز داشتن که می‌تونستن از این نوع بازرسی دقیقی که انجام می‌داد عبور کنن و آن‌ها می‌خواستن مطمئن بشند.
آن‌ها افراد مناسبی را پیش از ارسال نام به مشتری داشتن. همانطور که در این مورد هم روبرت و هم الکس در سیستم‌عامل شروع به کار کردن، به عنوان بازپرسان می‌دانی که در درجه اول مربوط به مجوزهای امنیتی محرمانه و محرمانه بودن، این ماموریت هیچ مشکلی را نشان نداد. با این حال، یک مشکل برای مشتری وجود داشت. به جای پنج اسم، آن‌ها به یازده نفر برای رسیدن به پنج نفر نیاز داشتن.
چیزهایی که شما در مورد یک فرد نمی‌دانی تا زمانی که کسی شروع به ضربه زدن به اطراف خود کند.
بیشتر این کار با گیره استوار همچنان ادامه داشت. و بعد از آن، سه ماه به زندگی جدیدشون، اولین شغل مورد حمایت مالی، راه خود رو طی کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
در واقع هیچ چیز زیادی برای این کار وجود نداشت، یکی از مشتریان قبلی آن‌ها برای چند روز کسی را از خارج از کشور به دی سی رسانده بود و می‌خواست مطمئن بشه که آن‌ها به دنبال آن هستن. رابرت از این کار خوشش آمد، چون به او شانس انجام کاری بیشتر از نشستن پشت میز و کار روی یک کامپیوتر یا نشستن در ماشین و تماشا از طریق دوربین چشمی داد. این کار بدون هیچ مشکلی پیش رفت و هم‌کار تجاری مشتری از این سرویس بسیار راضی بود. تا این حد که او از رابرت و آل کس درخواست کرده بود هر بار که به شهر می‌آمد هر ماه به شهر بیاد. این کار منجر به برخی دیگر از جمله برخی از آن‌ها از منطقه دی سی شد. دوباره، با هر کار، مشتریان از خدماتی که زوج جوان پویا ارائه کرده بودن راضی بودن و مشتاق بودن که ستایش رو به دوستان و همکاران خود بخوان، که همه آن‌ها ممکن است روزی به خدمات حرفه‌ای مشابه نیاز داشته باشن.
در اواخر سال ۲۰۰۰، چنول در واقع شروع به نشان دادن سود کمی کرده بود و رابرت و رابرت دیگر مجبور نبودن به پس‌انداز خود برای تامین بودجه و هزینه‌های زندگی شخصی خود تکیه کنند.
برای جشن گرفتن، آل کس آن سال روبرت را برای کریسمس به کلورادو برد و آن‌ها یک هفته فوق‌العاده را صرف اسکی کردن، در یک هتل بودجه‌بندی با قیمت مناسب و مفید بود. بعد از آن به خانه ویرجینیا بازگشت و کار را شروع کرد.
در اواخر ژانویه ۲۰۰۱، آلکس تلفنی از طرف کسی که قصد داشت نماینده امنیت شرکت در شرکت شیمیایی زو باشد، گرفت.
زو اخیرا واگذاری ادغام رغیب را اعلام کرده و طی چند ماه آینده فعالیت‌های زیادی در بسیاری از تاسیسات در سراسر کشور برگزار خواهد شد که نیازمند کمک‌های امنیتی سطح بالا خواهد بود.
یک فروشنده دیگر برای نظارت بر این جنبه از عملیات، یک شرکت مستقر در میشیگان که پیش از این ر*اب*طه با آن را داشت، ایمن شده بود. نماینده به الکس گفت که خبر ادغام قبل از اعلام خبر درز کرده‌است، همانطور که این چیزها اغلب انجام می‌دهند، و در بین کارمندان بوراکس احساسات شدیدی وجود دارد که بسیاری از آن‌ها نگران این هستن که آیا آن‌ها در آینده نزدیک کار خواهند کرد یا نه. غیر رسمی و تایید نشده ای این بود که حداقل پنجاه درصد از تعداد آن‌ها اجازه رفتن می‌ده.
مدیر عامل بالا، مایکل پارکر ، مصمم بود که با وجود هشدارهای برخی از اعضای تیم حمایت از ادغام و مدیریت خدمات نوین و هیات‌مدیره، انتقال از قدیمی به جدید را تا حد امکان آرام کنه. قصد او این بود که تمام مناطق آسیب‌دیده رو ملاقات کنه تا با تمام کارکنان قبل از اینکه تصمیمات پرسنلی به طور رسمی اعلام بشه، و همچنین بسته‌های غرامت سخاوتمندانه ای که به کارمندانی ارائه می‌شه که شغل خود را از دست می‌ده، توضیح بده.
نیازی به گفتن نیست که بسیاری از مردم ناراحت بودن، به خصوص آن‌هایی که در اتحادیه‌های کارگری سنگین کار می‌کردن. بلندترین تظاهرات از عملیات بوراکس در "چارلستون" واقع در ویرجینیای غربی انجام شد، جایی که بسیاری از آن‌ها مظنون (به درستی) برای تعمیر مجدد و تجدید نظر بزرگ در صف بودن.
برای رسیدن به این هدف، آقای مایکل می‌خواست زودتر به آنجا برود. قرار بود روز چهارشنبه به ۷ فوریه، یعنی روز چهارشنبه برسه و آن جمعه نهم رو ترک کنه. بسیاری از مدیران اجرایی و هییت مدیره در زو نگران امنیت آقای مایکل در این محیط بودن و از او خواسته شد که یک تیم محافظ را استخدام کنه تا او رو همراهی کنه.
با این حال، از انگلستان تقدیر که وقتی به امنیت شخصی می‌رسه تمایل به اخم کردن داره ، احساس می‌کنه که کم‌تره، و گاهی اوقات هیچ کدام از آن‌ها بهتر نیست، و می‌گوید که هر گونه ترتیبات امنیتی محلی باید کافی باشه، او نیازی به اطرافیان نداشت. عادت‌کرده بود تنها با یک دستیار شخصی به تنهایی سفر کنه. این چیزی نبود که هیات‌مدیره با اون راحت بود و امنیت شرکتی به آن‌ها پیشنهاد شده بود. نماینده دیگری که با آل کس صحبت می‌کرد گفت که او با مشتری دیگری در ارتباط بوده که در مورد نحوه ارائه خدمات تخصصی به نام نظارت حفاظتی مخفی صحبت کرده.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
فصل 4
درست قبل از پایان هفته اول فوریه سال ۲۰۰۱، الکس یک سری چک لیست کلاس ۲ (سطح سری)را برای یک مشتری در مریلند به پایان رساند و رابرت یک کار دو روزه با یک بازرگان الماس از آنورس به پایان رساند. آن‌ها آخر هفته را در حال تدارک مقدمات، قرار دادن یک واحد تجاری جدید و سپس ل*ذت بردن از یک بعد از ظهر ل*ذت بردن از یک فیلم و یک وعده غذایی اولیه در یک مکان مورد علاقه یونانی که دور از آپارتمان آن‌ها در اسکندریه بود گذراندن.
ساعت هفت و نیم صبح روز دوشنبه، با رابرت کنار سکان و الکس که از صندلی راننده پیاده می‌شدن، عازم سفری به "چارلستون" واقع در ویرجینیای غربی شدن. اگر آل کس داشت رانندگی می‌کرد، قبل از رفتن آن‌ها می‌رسید، اما بعد از آن هزینه اضافی جریمه در چندین حوزه قضایی و زمان ریکاوری مورد نیاز روبرت برای به دست آوردن تعادل خودش رو به دست آورد در حالی که منتظر بود تا شکمش از گلویش خارج شود.
الکس زمانی در مورد این موضوع اظهار نظر کرد:
- شما قبلا از هلی‌کوپتر و هواپیما بیرون پریده بودید، حتی یک هواپیما که با یک آر پی جی اصابت کرده بود و در بالکان به پایین می‌رفت، و شما.
هیچ وقت مریض نشد. اما چند دقیقه با همسر دوست‌داشتنی خود در پشت سر، رابرت با د*ه*ان بسته خندید و گفت:
- خنده‌دار است که باید به این موضوع اشاره کنی، چون تعداد زیادی از آن هواپیما در بالکان بودید. و احتمالا صدای عوق زدن را که از میان سوراخ ناهموار داخل بدنه هواپیما به داخل هجوم می‌برد، نخواهید شنید.
اواسط بعد از ظهر در اواسط بعد از ظهر به چارلزتون رسیدن، دمای حدود ده درجه سردتر از آن بود که در خانه بود. پس از یک عملیات اکتشافی اندک، هتل ماریوت در مرکز شهر را از مرکز مدنی پیدا کردن که در آن مایکل پارکر در آنجا اقامت داشت و در آنجا یک اتاق برای آن‌ها رزرو شده بود.
آن‌ها برای صرف ناهار در یک مک‌دونالد در همان حوالی توقف کردن و بعد به راه افتادن.
انجمن قبلی گردهمایی، محل شیمیایی زو در چارلستون جنوبی است. آن‌ها انتظار داشتن که یک پارکینگ به آن‌ها داده شود و به آن‌ها گفته شود که کجا باید برون. کار سختی نبود، دفتر امنیتی محل ساختمان تقریبا یک تیر مستقیم از دروازه اصلی گرفته شده‌ بود. ان‌ها پارک کردن، مدتی به اطراف نگاه کردن، بعد از چند دقیقه آخر کار کردن، بعد بیرون رفتن و به سمت ساختمان دو طبقه آجری راه افتادن.
داخل آن یک میز پذیرش با یک افسر امنیتی دیگر بود. او با لبخند به آن‌ها خوشامد گفت، اسامی آن‌ها را گرفت، سپس گفت که اقای رندل منتظر آن‌ها است. گوشی تلفن را برداشت و به سرعت تلفن کرد. وقتی گوشی را گذاشت به آن‌ها گفت که فقط یک دقیقه صبر کنند.
در واقع سی ثانیه بود و دری پشت سر آن‌ها باز شد و مردی سفید با قد متوسط، مو قهوه‌ای، که ریش خاکستری داشت و خیلی سخت به نظر می‌رسید که وارد اتاق پذیرایی شد.
منطقه. لبخند زد، دستش را دراز کرد، اول به آل کس و بعد به رابرت.
"ویلیام رندل" خودش را معرفی کرد و گفت:
- همه من را بیلی صدا می‌کنن، هر چند که رابرت و الکس خودشان را معرفی کردن و رندل از کارت دستیابی او برای باز کردن دری که چند دقیقه پیش آمده بود استفاده کردن، و آن‌ها را به دنبال او خوند، که این کار را انجام دادن. او یک دفتر کوچک در گوشه و کنار ورودی داشت و به آن‌ها نشان داد.
در حالی که در را پشت سر خود می‌بست و در حالی که آل کس و رابرت دو صندلی تاشو را در جلوی آن گرفته بودن، گفت:
- کمی. جایی که باید کامپیوترم را راه‌اندازی کنم و زمانی که نیاز دارم از تلفن استفاده کنم.
الکس گفت:
- پس برای شرکت NineForests کار می‌کنید؟"
کوله پشتی‌اش را روی زمین کنار صندلی اش قرار داد و گفت:
- تامین‌کننده امنیت خارج از میشیگان؟
رندل سرش را تکان داد و گفت:
- آره. در حقیقت من یک پیمان‌کار با آن‌ها هستم، نه یک عضو کامل از کارکنان. تعداد کارمندان واقعی آن‌ها نسبتا کمه اما آن‌ها صدها پیمان‌کار مانند من دارن که از آن‌ها استفاده می‌کنن.
وقتی شغل افزایش پیدا می‌کنه. رسما یک مدیر در شاخه پروژه‌های خاص در NineForests هستم. من در محل کار می‌کنم و در محل کار می‌کنم، به طور کلی همه پیمانکاران. من چهار نفر را همراه خودم دارم، و بقیه در سراسر کشور پراکنده شده‌اند، جایی که سایر عملیات‌های بوراکس با زو ادغام می‌شن. همین حالا کاره‌ای زیادی برای ما انجام می‌ده. و من هم برای تو هم حدس می‌زنم. شماها از دی سی بیرون برین؟
رابرت گفت:
- در واقع، ویرجینیا" چه مدت است که تیم شما اینجا بوده‌است؟
رندل تایید کرد:
- دو هفته است که به مردم می‌گیم که ما در خارج از مشاوران که توسط زو استخدام شده‌اند تا مطمئن شیم که اوضاع به آرامی پیش می‌ره و تا حدی درسته. همه پرسنل من لباس‌شخصی هستن، هر چند که یکی از آن‌ها شبیه پلیسی هست که او از آن استفاده می‌کنه، و آن‌ها در دفاتر خالی در اطراف این مکان و یک مکان بیرون قرار داده شده‌اند که خیلی دور نیست. آن‌ها هنوز اخراج را شروع نکرده اند، می‌خوان صبر کنن تا پنیر بزرگ وارد بشه و با جادو کار کنه ، اما همه می‌دونن که این کار در حال انجام است. در حال حاضر افراد من اساسا جمع‌آوری اطلاعات و این سرگرمی احتمالا شروع نخواهد شد تا زمانی که مردم شروع به به دست آوردن برگه صورتی خود کنن.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
الکس و رابرت با سر تایید کردند و بعد گفت:
- در مورد این که افراد محلی در مورد مایکل چه احساسی دارن؟
رندل چند لحظه به چشمان قهوه‌ای روشنش نگاه کرد و بعد لبخند زد و گفت:
- خیلی از مردم به دنبال خرید نوشابه نخواهند بود.
کم و بیش در این اتحادیه. به هر حال، وی پی که رهبر محل است دوست قدیمی "مایکل" از دانشگاه است. آن‌ها با هم شروع به کار کردن، در آمریکای‌لاتین کار کردن و هم‌اتاقی آن‌ها بودن. پس اون همه اون کسی که اون رو دوست داره نیست. او فقط به شهر نقل‌مکان کرد و دو ماه پیش یک خانه خرید و در ابتدای سال برای تصاحب او آماده شد.
بسیار خوب، هر اطلاعاتی که شما می‌تونید در مورد خطرات بالقوه ای که مشتری با آن روبرو خواهد شد را فراهم کنید، در حالی که او در اینجا با احساس حقشناسی مورد تقدیر قرار خواهد گرفت.
الکس به او گفت:
- مطمئنم که تو می‌خواهی همه چیز به آرامی پیش بره، در حالی که او اینجا مثل رابرت و من اینجاست.
رندل گفت:
- تو این حق را داری، یک درد کم‌تر برای من. مدیران امنیت محلی افراد بسیار خوبی هستن، تنها مشکل اینه که آن‌ها می‌توانند در حال خرد کردن بلوک باشن. انجام برخی کارها برای متقاعد کردن آن‌ها مبنی بر اینکه تیم من تنها برای مقابله با هر گونه مسائل مربوط به خشونت در محل کار در اینجا حضور داره که ممکنه در نتیجه اخراج آتی به وجود بیاد. ما اینجا نیومدیم که پرسنل امنیتی محلی را تعویض کنیم.
البته، من هیچ ایده‌ای ندارم که آیا زو قصد داره این کار را انجام بده و آن‌ها نگران هستن. اما همانطور که گفتم، آن‌ها آدم‌های خوبی هستن. کمک زیادی به من و تیم کردی. و از آنجا که آن‌ها محلی هستن، منابع خوبی دارن. ما اکثر آشوبگران را داریم که قبلا مشخص شده‌اند.
خوشحال باشید که را که جمع‌آوری کرده‌ایم به اشتراک بذارید.
رابرت به او گفت:
- ما واقعا از این موضوع قدردانی می‌کنیم، بیلی، این کار به اندازه کافی پیچیده خواهد بود که مشتری ما در تاریکی باشد، اما این نحوه درخواست او، نظارت محافظ است، و مدیر نباید در مورد آن بدونه، تا مبادا واقعا ناراحت بشه.
او با د*ه*ان بسته خندید و سرش را تکان داد و گفت:
- می‌دانی که تقریبا دو دهه است که در این حرفه بوده‌ام، و موفق شدم که این کار را به چهل و چند ماه پیش بدون هیچ اهمیتی انجام بدم.
- مرا باور کنید که می‌گم مشتری‌ها واقعا بدترین بخش عملیات حفاظت از نزدیک هستن.
الکس و رابرت به هم نگاه کردن، بعد لبخند زدن و موافقت کردن.
رندل پیشنهاد کرد که این ساختمان را به آن‌ها نشان بده، آن‌ها را به سالن اجتماعات ببرد که در آن مایکل پنجشنبه صبح و بعد از ظهر در آن سخنرانی خواهد کرد، و کافه‌تریا در طبقه بالا جایی است که او با بقیه رهبری سایت در آنجا غذا می‌خوره. وقتی کارشون تمام شد، هوا تاریک شده بود و برف و باد از بین رفته بود. او پرسید که آیا گرسنه هستن و بعد پیشنهاد کردن که برای صرف شام بیرون برن و درباره پرونده اطلاعاتی با هم در مورد یک وعده غذایی خوب بحث و تبادل نظر کنن. یک باب ایوانز نزدیک او نشسته بود و او می‌گفت که بیسکوییت "آنها" بهترین است. اهالی جنوب، آل کس و رابرت به این امید لبخند زدن و پذیرفتن.
شام خیلی خوب بود، مکالمه‌ای بسیار هیجان‌انگیز، و مهم‌تر از همه، دقت و دقت پرونده اطلاعاتی بود که توسط تیم بیلی رندل به هم زده شده‌بود و توضیح مفصلی که خود آن مرد برای دسر تهیه کرده بود.
پس از مدتی در اتاق هتل، الکس دوباره در مورد رندل توضیح داد.
- زمانی که نماینده امنیتی زو نام خود را به من داد، من او را چک کردم.
هیچ وقت پلیس، فدرال یا محلی نبوده، هیچ وقت نظامی نبوده. شرکت در آن مدرسه در کلرادو، شورای امنیت اجرایی شرکت کرد.
از آن زمان به بعد یک اپراتور بخش خصوصی بوده‌ام. به طور عمده در بازگشت خود به ایالت لویزیانا. همون طور که در حقیقت هم هست، اون هم یه
دارای یک مجوزه.
به نظر می‌رسه که چهار سال پیش با این لباس NineForests، که همه نوع کارها را برای آن‌ها انجام داده بود، یک پزشک کامل به نظر می‌رسه.
رابرت در حالی که ژاکتش را در می‌آورد و آن‌ها را ب*غ*ل می‌کرد، تایید کرد و گفت:
- اینکه اون اینجاست، خودش را خیلی جدی نمی‌گیره. در مورد این شغل جدیه، اما زمان زیادی رو صرف علامت‌گذاری خاک و یا ضربه زدن به س*ی*نه‌اش نمی‌کنه. او شغلش را درک می‌کنه و می‌دونه که چرا ما اینجاییم. هیچ عیب و ایرادی به ما نمی‌ده که به ما کمک کنه چون کار او را آسون‌تر می‌کنه. ما باید پس از انجام این کار با او در تماس باشیم.
"آلکس" لبخندی زد و رو به رابرت کرد و گفت:
- از قبل این ایده را در اختیار داشت. من اطمینان حاصل می‌کنم که قبل از رفتن همه اطلاعات تماس اون رو در پایگاه اطلاعاتی داشته باشیم. احساس می‌کنم این آخرین باری نیست که با بیلی رندل کار می‌کنیم.
آن‌ها یکدیگر را در آ*غ*و*ش کشیدن و به چشمان یکدیگر خیره شدن.
روبرت گفت:
- مسیر فردا پیشرفت می‌کند.
الکس تایید کرد:
- مرکز ارتوپدی، اطلاع اجرای قانون.
الکس تایید کرد:
- بعد یک تور کامل از این ساختمان و یک ملاقات با رئیس سایت و پرسنل امنیتی محلی انجام شد. روز پر مشغله‌ای بود.
- مایکل قرار نیست تا ساعت سه بعد از ظهر چهارشنبه به اینجا بیاد، تا پنجشنبه بعد از ظهر به محل نمیاد، اما می‌خوام شرط ببندم که او قبل از آن با وی پی و شاید با بعضی دیگه ملاقات داشته باشه؟
الکس سرش رو تکون داد و گفت:
احتمالا. بیلی گفت که آن مرد یک خانه خریده بود. ما باید بفهمیم که کجاست و درصورتی که ما فردا مسیر رو دنبال می‌کنیم، می‌تونیم آن را بررسی کنیم. فقط در صورتی که مایکل به آنجا بره. اگرچه آن‌ها می‌تونستن در هتل در هتل یکدیگر رو ملاقات کنن.
روبرت گفت:
- بله اما این کار برای ما خیلی آسونه.
اون نیشخند زد و سرش رو به عقب خم کرد، ل*ب‌هایش به هم فشرده شدن
- بله، و چه کسی این رو می‌خواد؟ نه وقتی که شما بتونید همه چیز رو به سختی تحمل کنید.
الان آل کس به آرامی اون رو باز کرد.
رابرت سرش رو تکان داد، آه عمیقی کشید.
- زن، من فقط نمی‌دونم با تو چه کار می‌خوام بکنم. اول... .
با این حال، به زودی پاسخ بهش رسید.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
فصل 5
اسم چارلز قاب (چارلز)است، و باور کن، او یک درد خالص مطلق در الاغ است. حدود بیست و پنج سال است که اینجا کار می‌کنید و تعداد زیادی شکایت وجود داره که هیچ جایی برای هیچ چیز دیگری وجود نداره. اینکه چرا قبلا کنسرو نشده، بزرگ‌ترین راز است، اگر چه زمانی که فکر می‌کنید چقدر نزدیک به اتحادیه است، شاید هم نه."
سه‌شنبه بعد از ظهر دو بعد از ظهر بود و الکس و رابرت در دفتر معاونت ریاست‌جمهوری / سایت چارلز بودن، زمانی سیاه، با موهای فلفلd، و لهجه سویسی که هنوز قابل‌تشخیص بود هرگز از دست نخواهد رفت. فردی که صحبت می‌کرد مدیر ارشد امنیتی محل عملیات بوراکس بود که اکنون در هاله‌ای از وضعیت آینده او قرار دارد.
اون احتمالا در اواسط دهه پنجاه بود، اما موهایش کاملا سفید بود، از جمله سبیلش.
اون به طور کلی انتظار می‌ره که تبر را برداره، و حتی اگر هم این کار را نکنه، بدون در نظر گرفتن هر چیز بوی بدی خواهد داد. او موجودی رئیس اتحادیه محلی، بند انگشت آدمکش است. بعضی از کاره‌ای کثیف که اتحادیه نمی‌خواد به طور رسمی با آن‌ها ارتباط برقرار کنه، با وجود اینکه همه می‌دونن که اگر قاب کاری با آن داشته باشن، درگیر این کار هستن. بسیاری از مردم ازش می‌ترسن. و باید صادق باشم، که بیشتر افراد امنیتی من را شامل می‌شه. به جهنم، حتی صادق، من هم کمی.
الکس و رابرت کنار میز وی پی نشسته بودند و در حال بررسی عکس مردی تنومند و حیوانی با دهانی بی‌رحم و چشمان سرسخت، ل*ب بالایی‌اش کاملا با سبیل‌های سیاه و پرپشتش پوشانده شده بود.
رابرت پرسید:
- چه ساعتی قرار است در تالار کنفرانس باشد؟
مدیر امنیت تایید کرد:
- گروه دوم، برنامه‌ای که ساعت ۱۰ شروع می‌شود و از طریق ناهار اجرا می‌شود. پس از آن پرسنل امنیتی بیشتری در این منطقه خواهند داشت و یک نفر آماده است که اگر به آن‌ها نیاز داریم، به پلیس زنگ بزند. علاوه بر این بیلی رندل و برخی از افراد او نیز این مکان را پوشش خواهند داد. و برخلاف مردم من، او همه مسلح است.
الکس به رابرت نگاه کرد، بعد به جلو خم شد و عکس را کنار گذاشت.
به لبه جلویی میز رهبر محل بر می‌گرده.
رابرت توضیح داد:
- اگر روز پنجشنبه یک موضوع با قاب اقای قاب وجود داشته باشه، من و الکس فقط یک نگرانی داریم، و آقای آل کس بیرون از سالن رفت و داخل یک مکان امن، تا زمانی که هر بحرانی به پایان برسه، قفل می‌شه. شنیده‌ام که در ذهن خود جایی دارید؟
این به سمت مدیر امنیت هدایت شد، کسی که سری تکان داد و در مورد آن به آن‌ها گفت. روبرت گفت خوب به نظر می‌رسه اما اول باید آن را بررسی کرد تا تایید بشه. و شاید درباره گزینه‌های پشتیبان بحث کنیم. آن‌ها ده دقیقه دیگر به راه خود ادامه دادن، و درست همان طور که پس از کمی فکر کردن، آل کس پرسید آیا رهبر سایت پیش از اینکه به سایت بیاد، با مدیر عامل ملاقات خواهد کرد یا نه. مرد پاسخ مثبت داد و گفت که به نظر می‌رسه که همخانه سابقش عصر روز چهارشنبه در خانه‌اش خواهد خورد، همسر او و چند نفر دیگر هم در آنجا حضور دارن. و این موضوع را تایید کرد.
بقیه روز با تمام چیزهای مورد نیاز برای تضمین یک عملیات حفاظت بدون نقص انجام شد. تا آنجا که در حرفه خود پیش می‌رفت، قبل از اینکه مقاومت کنه، رابرت هنوز روی یکی از آن‌ها کار نمی‌کرد، اما امیدوار بود.
سه‌شنبه دوباره با بیلی رندل شام خوردن، این بار او را در رستوران هتل خود درمان کردن. بیلی به آن‌ها گفت که در هتل قشنگی در ن*زد*یک*ی فرودگاه اقامت دارد، نه تمام آن دور، هتل اقامت، اما یک رستوران محلی هم نداشتن. اطلاعات بیشتری به اشتراک گذاشته شد، و همچنین برداشت کلی پرسنل کلیدی سایت، و هر سه آن‌ها یک نفر دیگر رو بهتر شناختن، الکس و رابرت در مورد سابقه خود در سازمان سیا اطلاعات بیشتری داشتن. بیلی در این مورد کنجکاو شد، اما نه به خاطر ترس و وحشت وقتی که بعضی از مردم وقتی خودشان را در حضور انواع واقعی سازمان سیا پیدا کردن. الکس و رابرت، یا چنول، همانطور که بیلی شروع به صحبت با آن‌ها کرده بود، این تغییر استقبال خوبی را پیدا کرد. آن‌ها بعد از ساعت ده شب به خیر گفتن و فردا یکدیگر رو خواهند دید و رویداد اصلی پنجشنبه خواهد بود. در اتاق آن‌ها الکس و رابرت در مورد طرح عملی آن‌ها از حافظه بحث کردن و هر کدام از آن‌ها ماژول های متفاوتی را تشکیل دادن تا موقعی که این کار انجام شد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

Kooki♡

سرپرست بازنشسته بخش تکنولوژی
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2020-07-21
نوشته‌ها
7,895
لایک‌ها
20,539
امتیازها
248
محل سکونت
❤Heart of Taehyung
کیف پول من
4,563
Points
0
فصل ششم

فرودگاه یگر بزرگ‌ترین فرودگاه در کشور الکس و رابرت نیست.
کار می‌کرد، یا حتی دهم یا پانزدهم، و امروز این امتیازی بود که کار آن‌ها را آسان‌تر می‌کرد. هنگامی که در قسمت دی پارک میکرد.
"چارتر خصوصی" درست قبل از ساعت سه بعد از ظهر چهارشنبه بعد از ظهر روز چهارشنبه دوباره برای روشن کردن برف، آل کس و روبرت درست بیرون دروازه فرودگاه در امتداد یک جاده دسترسی خصوصی قرار گرفتن که دید کاملی از فرود است. چند ماه بعد، هنگامی که جت‌های مسافربری به برج‌های دوقلو در نیویورک و پنتاگون در ویرجینیا سقوط خواهند کرد، جاده‌ها مانند این به دسترسی محدود خواهند شد و هر کس که بخواهد آنجا بشیند و هواپیماها را تماشا کنه، تحت موشکافی دقیق نیروی انتظامی قرار می‌گیره. اما هنوز چند ماه پیش بود.
دستیار مدیر امنیتی محل اعزام شده‌ بود.
تا مدیر عامل را در یک ون سفید کاملا تمیز اما کاملا تمیز انتخاب کنه.
امروز مایکل تنها سفر می‌کرد، چمدانش را باخود حمل می‌کرد، کیف دستیش را برداشت و از صندلی کنار راننده وانت بالا رفت.
الکس از صندلی راننده جلویی اس. اس. اس. وی که از فرودگاه اجاره کرده بودن، گفت:
- بشر دوست دارد برای خودش کار کند.
امروز صبح برای این کار. قاعده شماره یک برای اپراتور محافظت از نزدیک، هرگز از وسیله نقلیه برای کار استفاده نکنین.
روبرت گفت:
- سابقه او در طبقه کارگر است.
در حال آماده شدن برای پیروی از خودروی ون سفید بود، در لیورپول انگلستان کار می‌کرد تا خود را به مدرسه برسونه.
به اندازه کافی برای گرفتن بورسیه به درجات پیشرفته، در پایین پله به عنوان یک شیمیدان کوچک در آمریکای جنوبی شروع می‌شه که سی سال بعد در بالای پشته است. پسر محلی خوب شد.
آل کس پوزخند زد و آن‌ها را بیرون کشیدن.
گفت:
- کسی کتاب‌های اطلاعاتی من رو می‌خونه.
روبرت گفت:
- خب، کسی باید آن‌ها را برای هجی کردن اشتباه‌ات چک کنه.
و اون‌ها برای سفری کوتاه به هتل ماریوت رفته بودن که بیشتر از ده دقیقه طول کشید.
معاونت ریاست‌جمهوری / اس آی تی ای در ساعت هفت بعد از ظهر برای جمع‌آوری آقای مایکل به صح*نه رفت تا آقای مایکل را جمع‌آوری کند، یک مدل جدید جگوار را هدایت کند، که زبان انگلیسی به رنگ سبز است. طوری رانندگی می‌کرد که انگار عادت داشت رانندگی کنه.
در اروپا، و رابرت فکر کرد که شاید باید اجازه بده.
الکس رانندگی می‌کرد، اما او امتیاز بالایی در مسیر CrashBang آژانس به دست آورده بود و بیشتر از یک تصادف با وسایل نقلیه با سرعت بالا در دنیای واقعی جان سالم به در برده بود و مصمم بود که اجازه نده یک شرکت شیمیایی Swissborn به او کمک کنه.
اون‌ها به حومه "چارلستون" به نام آکوود ، در جنوب بزرگراه ۱۱۹ رانندگی کردن. رابرت و آل کس قبل از این هم این را می‌دونستن، دیروز محل را ترک کرده بودن و از اون راضی نبودن. نه به شدت از دیدگاه امنیتی، آن هم یک مساله بود، اگر یک حمله مسلحانه بود. مشکل اصلی این بود که هیچ جایی برای پارک کردن و محجوب بودن وجود نداشت، حداقل نه جایی که بتوانند خانه‌ای رو ببینن که در اون چند ساعت وقت صرف می‌کنن. اون وقت …
موضوع حفاظت از نیروهای انتظامی در منطقه بوده‌. اون‌ها همدیگر رو ملاقات کردن.
با رئیس محلی اون روز صبح وضعیت رو توضیح دادن، اما به نظر نمی‌رسید که این کار بهش کمک کنه و گفت که اون به واحدهای گشتی خود هشدار داده، اما هنوز هم موظف به توقف و سوال کردن هر کسی است که مدت زیادی در همسایگی اون‌ها پرسه می‌زنه، بدون توجه به اون چیزی که گفت.
به نظر نمی‌رسید که رئیس بخش خیلی زیادی در اداره او داشته باشد. مساله‌ای که واقعا به آن‌ها اهمیت نمی‌داد.
بنابراین بهترین کاری که آن‌ها تونستن انجام ب*دن این بود که زمانی که مایکل در محل اقامت بود تحت مراقبت قرار بگیرن. وی پی را در گاراژ متصل کرده بود، جوری که اگر آن‌ها بیرون می‌رفتند و به هتل برگردند، ممکن است مدتی آن را بدانند.
خبر خوب این بود که سه نفر دیگر در آنجا پارک شده‌بودن.
یک طرف خیابان و یک نفر در کنار گاراژ، احتمالا بقیه مهمان‌ها. امیدوارم که مایکلدر همان زمانی که این کار را انجام می‌دادن و عزیمت اون‌ها نشانه‌ای از آن بود، به حال خود باقی بمونه.
الکس در حالی که شروع به حرف زدن کرد گفت:
- همانطور که قبلا گفته بودی، به ندرت به دور هم جمع می‌شن،کار حفاظت به ندرت سادست.
رابرت سرش رو تکان داد، از خیابان عبور کرد و از کنار یکی از اهالی محل عبور کرد.
گفت:
- و نود و نه درصد خسته‌کنندست.
الکس به خیابان نگاه کرد، ماشین‌های پارک‌شده رو بررسی کرد، به دنبال هر چیزی که اشغال شده‌ بود، و یک یادداشت ذهنی از مکان‌ها. اگر چیزی در گذر بعدیشون تغییر کنه، اون رو هم یادداشت خواهد کرد.
اونن شب هیچ چیز تغییر نکرد، و بخت با همه یار بود، در همون حال، در همان حال، با وجود برف و ریزش برف، در چمن‌زار جلوی خانه ایستاد و چند دقیقه با هم حرف زدن.
الکس در حالی که آن‌ها را تماشا می‌کرد گفت:
- یک شب و یک تفنگ طولانی در حال حاضر.
چراغ‌های خیابان رو خاموش کرده بودن. و زو در سردرگمی رهبری خواهد بود.
کارش تمام شد و گفت:
- تقریبا ساعت یازده ست و همه شما باید صبح زود کار کنین.
رابرت لبخند زد و تماشاش کرد که از ساختمون بیرون رفت، بعد کمی مکث کرد تا گوشی را درسرجاش بذارد و رادیو رو روشن کنه. درست در همین موقع بود که الکس داشت یک چک رادیو رو انجام می‌داد و اون رو درست پشت یک ماشین دیگه چرخوند و به طرف سالن نمایش رفت.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
آخرین ویرایش:
بالا