داستان کودکانه: سوفیا و سوسمار کاغذی
نویسنده: Beautiful moon کاربر تک رمان
ژانر: کودکانه
یک روز تابستانی گرم حوصلهی سوفیا سر رفته بود. تلویزیون تماشا میکرد و آشپزی میکرد. اما هیچکدام کارساز نبود چون تمام اطرافیانش کار داشتند. برادر سوفی، رابرت، مشغول تعمیر دوچرخه بود؛ پدرش در حال انجام کارهای شرکت و مادرش مشغول آشپزی بود. در این میان هیچکس نبود که با سوفیا بازی کند. سوفیا دخترک شش ساله، با بغض تو اتاق، لبهی تختش نشسته بود و پاهایش را تکان میداد. چی میشد اگه او یک همبازی داشت؟ در این حین دفتر نقاشی سوفیا چشمش را گرفت. با چند مدادرنگی که از کشو برداشته بود به سمتش رفت.
آخرین ویرایش توسط مدیر: