اما وقتی به آنجا رفت سوسی آنجا نبود. سوفیا هیچوقت نفهمید سوسی کجا رفت؛ اما میدانست خواب ندیده و خوشبختانه سوسی نشانهای از خودش گذاشته بود. از آن به بعد روزهای زیادی گذشت و سوفیا کمکم سوسی را فراموش کرد،؛ اما هیچ دوستی جای سوسی را برای سوفیا نگرفت. بعد از مدتها سوفیا وقتی دیگر کودکی، نوجوانی و جوانی را گذرانده و به مقطع پیری پا گذاشته بود و دوباره خیلی تنها شده بود و هیچکس برایش وقت نداشت. تصمیم گرفت کاری که کرده بود را دوباره امتحان کند؛ اما هیچوقت نتیجهای نگرفت و در اوج تنهایی ماند و بعد از مدتی از دنیا خداحافظی کرد...
پایان
پایان
آخرین ویرایش توسط مدیر: