خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • چاپ کتاب های رمان، شعر و دلنوشته به مدت محدود کلیک کنید

معرفی کتاب توکا پرنده کوچک|به قلم پونه سعیدی

  • نویسنده موضوع kiyan
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3
  • بازدیدها 237
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
پونه سعیدی در کتاب توکا پرنده کوچک، قصه پادشاهی را به تصویر می‌کشد که بعد از صدها سال تنهایی، دختری عادی به نام توکا را به عنوان ملکه خود انتخاب می‌کند. اما خیلی زود متوجه می‌شود که توکا به هیچ‌وجه دختری عادی نیست.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
موضوع کتاب توکا پرنده کوچک چیست؟

روزی از روز‌ها دختری به نام توکا بر حسب اتفاق از آینه‌ی کتابخانه‌ا‌ی رد شده و وارد سرزمینی دیگر می‌شود. سرزمینی بسیار زیبا که پادشاهی وحشتناک دارد. اما توکا درست قبل از آن که اسیر چنگال مرگ شود، به دست همان پادشاه نجات می‌یابد. مردی که از ج*ن*س قدرت و سیاهی است.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
پونه سعیدی در این کتاب خواب‌ها را به حقیقت و رویاها را به واقعیت تبدیل می‌کند. او با بیدار کردن سایه‌ها ناجی حقیقی داستان را برای شما آشکار خواهد کرد.
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

kiyan

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2020-06-28
نوشته‌ها
5,154
کیف پول من
18,629
Points
1,893
در بخشی از کتاب توکا پرنده کوچک می‌خوانیم:

هومان راوی داستان:

از خودم ناراحت بودم... خیلی خارج از کنترل بودم امشب... می‌ترسیدم به توکا آسیب زده باشم... شاید واقعاً حق با شیرین بود... من برای توکا بیش از حد خشن بودم... نفس عمیق کشیدم و ریه‌هام با عطر ملایم موهای توکا پر شد. حس خوبی بود وقتی اینجوری تو بغلم بود...
ملکه من...
از امشب توکا ملکه واقعی من بود...
هر چند این شب برای من تازه شروع شده بود. اما نفس‌های منظم و آروم توکا نشون می‌داد به خواب عمیقی فرو رفته... خوابی که دوست نداشتم به همش بزنم... امشب به اندازه کافی خودخواه بودم...
بیشتر از این نمی‌خواستم اذیتش کنم...
دوباره عطر موهاشو نفس عمیق کشیدمو اجازه دادم آرامش وجودش کل وجودمو فتح کنه...
چطور ممکنه دختری که بخاطر مادرش نجاتش دادم...
دختری که بخاطر عذاب دادن بارمان آوردم اینجا...
حالا مکمل من و جفت من باشه...
واقعاً همه اینا اتفاقی بود؟
شک داشتم... دیگه واقعاً شک داشتم.
مخصوصاً که امشب خودمو دیدم...
نوازش وار پائین موهای توکارو دور دستم حلقه کردم.
انقدر به نوازشش ادامه دادم که خودمم خوابم برد...
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا