• رمان ققنوس آتش به قلم مونا ژانر تخیلی، مافیایی/جنایی، اجتماعی، عاشقانه کلیک کنید
  • رمان عاشقانه و جنایی کاراکال به قلم حدیثه شهبازی کلیک کنید
  • خرید رمان عاشقانه، غمگین، معمایی دلداده به دلدار فریبا میم قاف کلیک کنید

قصه کودکانه ماه و خورشید

  • نویسنده موضوع ZaHrA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 273
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

ZaHrA

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-27
نوشته‌ها
279
لایک‌ها
117
امتیازها
43
سن
21
کیف پول من
51
Points
0
قصه ما در مورد پسر کوچولویی به اسم رادین هست که عاشق آسمون و ستاره ها و منظومه شمسی هست. رادین همیشه شبها به آسمون نگاه می کنه و ماه و ستاره ها رو با دقت تماشا می کنه و برای خودش کلی رویاپردازی می کنه. مادربزرگ رادین که رادین اونو مامان جون صدا می کنه همیشه کلی قصه در مورد ماه و خورشید و سیاره ها برای رادین تعریف می کنه و رادین عاشق شنیدن قصه های مامان جون هستش.

یکی از روزها رادین از تلویزیون شنید که دانشمندان دارن تلاش می کنند که به کره ماه برن تا ببینن آیا اونجا آب وجود داره یا نه. رادین با شنیدن این خبرها دوباره یاد قصه های مامان جون در مورد ماه و خورشید افتاد و به سراغ مامان جون رفت و گفت:” مامان جون به نظرم اون قصه ای که در مورد ماه و خورشید گفته بودین واقعی نیست..” مامان جون گفت: ” کدوم قصه رو میگی پسرم؟” رادین گفت: “شما تو قصه گفته بودید که ماه و خورشید خواهر و برادرن” مامان جون گفت: ” بله من گفتم ، حالا مگه چی شده؟” رادین گفت: “ولی اخه چجوری میشه که خواهر و برادر باشن ولی این همه از هم دور باشن؟ مگه خواهر و برادرها نباید کنار هم و توی یک خونه زندگی کنند؟” مامان جون گفت: “یعنی به نظر تو چون از هم دورن نمی تونن خواهر و برادر باشن؟ برادر من توی یک شهر دیگه زندگی می کنه که خیلی از اینجا دوره و الان مدتهاست که همدیگه رو ندیدم ،یعنی دیگه برادر من نیست؟ ”
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

امضا : ZaHrA

ZaHrA

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-27
نوشته‌ها
279
لایک‌ها
117
امتیازها
43
سن
21
کیف پول من
51
Points
0
رادین گیج شده بود و جوابی برای این سوال نداشت. مامان جون گفت :” رادین جون به من بگو ببینم ما به چه کسی می گیم خواهر و برادر؟” رادین خندید و گفت: ” خوب معلومه مامان جون! به بچه هایی که یک مامان و بابا داشته باشن میگیم خواهر و برادر”

مامان جون گفت: ” ماه و خورشید هم از یک جهان متولد شدند. تازه زمین هم مثل مادرشون می میونه. همونطور که بچه ها هم به پدر و مادرشون کمک می کنند، ماه و خورشید هم به زمین کمک می کنند. نور خورشید که به زمین میتابه خیلی مهم و ارزشمنده. حالا بگو ببینم به نظر تو اگر خورشید دیگه نتابه چه اتفاقی میفته؟”

رادین یه کم فکر کرد و گفت: ” اونوقت دیگه روز وجود نداره”

مامان جون گفت: “فقط همین؟ ولی این همه ماجرا نیست .اگر خورشید دیگه نتابه درختها و گیاهان دیگه رشد نمی کنند و دیگه هیچ میوه و گلی وجود نخواهد داشت چون گیاهان غذاشون رو از نور خورشید تامین می کنند و اگر نور خورشید بهشون نرسه پس دیگه گیاه و درختی هم وجود نداره”

رادین که به فکر فرو رفته بود گفت: “وای اینطوری که خیلی بد میشه.. چقدر خوب که خورشید همیشه به زمین می تابه .. راستی مامان جون شما تو قصه ها میگید که ماه و خورشید خواهر و برادرن و هر روز با هم قایم با شک بازی می کنند یعنی چطوری؟”


مامان جون گفت: ” تو ماه رو دیدی که هر شب بالا میاد. بعضی روزها زودتر و بعضی روزها دیرتر توی آسمون میاد. بعضی روزها کوچیکه و بعضی روزها مثل یک هلال نازکه و بعضی روزها مثل یک قرص کامله، ماه درست مثل یک هنرمند واقعی این شکل ها رو ایجاد می کنه.. راستی می دونی که ماه به دور زمین می چرخه درسته؟”

رادین گفت: ” بله مامان جون و زمین هم به دور خورشید می چرخه..” مامان جون لبخندی زد و گفت: دقیقا درسته ! و به خاطر همین چرخش هست که نور خورشید گاهی وقتها کامل به ماه می رسه و ما ماه رو کامل میبینیم و بعضی وقتها نور خورشید نصفه بهش می رسه. پس ماه به دور زمین میچرخه و زمین به دور خورشید”

رادین هر چیه بیشتر از ر*اب*طه ماه و خورشید و زمین می دونست بیشتر ذوق می کرد و باز هم دلش می خواست بیشتر بدونه . مامان جون که از اشتیاق رادین برای دونستن ل*ذت میبرد ادامه داد : ” میدونی رادین، به نظر من ماه و خورشید مثل یک خواهر و برادری هستند که با هم دعوا کردند و از هم دور شدند و جلوی هم نمیان ولی بعضی وقتها مامانشون زمین ازشون میخواد که با هم آشتی کنند و جلوی هم قرار بگیرند ، اون وقتی که ماه درست جلوی خورشید قرار میگیره – یعنی بین زمین و خورشید – رو میگن کسوف یا خورشید گرفتگی.”
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ZaHrA

ZaHrA

کاربر تک رمان
کاربر تک رمان
تاریخ ثبت‌نام
2019-12-27
نوشته‌ها
279
لایک‌ها
117
امتیازها
43
سن
21
کیف پول من
51
Points
0
رادین از شنیدن این حرفها حسابی هیجان زده شده بود گفت: ” وای مامان جون شما در مورد ماه و خورشید خیلی چیزها می دونید” و در حالیکه مامان جون رو ب*غ*ل می کرد گفت: ” راستش من فکر نمی کردم مادربزرگها درباره ماه وخورشید هم انقدر اطلاعات داشته باشن. بعد هم با یک خنده شیطنت آمیز گفت: “حالا مامان جون واقعا واقعا ماه و خورشید خواهر و برادرن؟”
مامان جون خندید و گفت: ” رادین عزیزم! اونها تو قصه مامان جون خواهر و برادرن. قصه ها هدیه ی تخیلات ما هستند. ما با قصه ها ما یاد می گیریم که چطوری ذهنمون رو وسیع کنیم تا بتونیم خیالپردازی کنیم. بعضی اوقات هم همین تخیلاتمون به واقعیت تبدیل میشه..”
رادین خندید و گفت: ” چه بامزه ، ولی من واقعا ماه و خورشید قصه شما رو دوست دارم و دلم میخواد که خواهر و برادر باشن..” مامان جون هم با مهربونی رادین رو نوازش کرد و گفت: :”خوبه عزیزم ،توی قصه ها اجازه بده ذهنت پرواز کنه و هر طور که دوست داشت خیالپردازی کنه..”
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : ZaHrA
بالا