دلنوشته‌ی آشفتگی فراق | Tomura کاربر تک رمان

  • نویسنده موضوع Tomura
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 7
  • بازدیدها 243
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
✨به نام او✨

نام دلنوشته: آشفتگیِ فراق
نویسنده: والی پژمان کاربر انجمن تک رمان
ژانر: تراژدی
مقدمه:
من همانی‌ام که گرفتار شده در میان فاصله‌ها... .
همان ماری که از پونه دل‌خوشی‌ای ندارد اما همیشه دمِ درِ خانه‌اش سبز می‌شود!
من مانده‌ام بینابینِ ن*زد*یک*ی و دوری؛ نه دستی در میان است و نه لطفی... .
و در آخر، من همانی‌ام که دارد می‌سوزد از مرضی لاعلاج؛
مرضی با نامِ آشفتگیِ فِراق!​
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
این آشفتگی‌ مرا به جنون می‌کشد!
گیر افتاده‌ام در میان این مردمان، همگی‌شان با تنه زدن، به من سلام می‌کنند و بی‌هیچ دراز کردن دستی، با من وداع می‌کنند. ترس چنان بر من غالب شده که می‌خواهم فقط در بینابین خط‌های عابر پیاده، گم شوم!
همه‌چیز از زمانی شروع شد که تو پر زدی!
نه! شاید هم زمانی شروع شد که من نتوانستم پر بزنم... .
همان زمانی که فهمیدی وزنه‌ای بر روی دوش‌هایم زیادی خودنمایی و سنگینی می‌کند، همان زمانی که تو... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
این زمانه و زندگی دست به دست هم دادند تا ما در مرداب‌ها باشیم؛ مردابی از ریشه‌ی هجر!
تو آن‌سو و من این‌سو، من خود را به اعماق مرداب می‌زنم تا بلکه به سویت ن*زد*یک*ی یابم اما تو، اما تو چه بگویم؟! خیالت حتی با نامم گره نخورده!
آدمی بایست حریص باشد؛ حریص! نباشد، غرق‌ است؛ حال چه در عمق بدبختی‌ها و چه در عمقِ نرسیدن‌ها!
اما، مسئله این است شایلینِ‌ عزیز؛ من از آزوری به دور بودم! نه می‌توانم آزور باشم و نه خواهم توانست... .
من همانی‌ام که نه خودش پذیرای چیزی بود و نه مرضش!
من خیلی وقت است که درِ خانه‌ام به روی همگان بسته شده بود؛ جز تو!
و تو همان مهمانی بودی که خبر آمدن می‌داد اما خودش ناپیدا بود... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
آن روز‌ها را یادت است؟ همان‌ها که ابرِ غم بالای سرمان نبود؛ دقیق‌تر بگویم، بالای سرِ من!
شانس بود دگر؛ یکی کلاغِ سفید بر روی سرش لانه می‌کند و یکی هم مانند من، کلاغی تیره‌تر از بدبختی‌ها نصیبش می‌شود... .
خرافاتی نبودم و نخواهم بود اما، اما از وقتی که ردپای نحسش در ساحلِ زندگی‌ام دائمی شد، دگر رنگِ روشن را که هیچ، گویا کور‌ رنگی‌ همراهش آمده بود و گریبانم را گرفته بود!
آدمی هیچ‌گاه خواهان بدبختی خود نبوده اما من چرا؛ خواهانِ تیره‌روزیِ خود بوده‌ام تا بفهمم تو ماندنی هستی یا رفتنی!
من‌ می‌خواهم روم، روم به همان‌جایی که نه لیلی‌ای است و نه مجنونی!
همان‌جایی که اهالی‌اش نه فرهاد را می‌شناسند و نه شیرین را؛ آن‌جایی که ندانند آشفتگیِ فراق چیست!
روم جایی آسوده و آرام، غرقه در خود و خود و خود، خفته در خاطراتت و... .
باز هم همان‌طور است شایلین؛ من می‌روم تا بفهمم تو می‌آیی یا نه!
من می‌خواهم ر... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
از چه بگویم؟ آینده؟ آینده‌ی من یا تو؟ نمی‌گویم آینده‌ی ما؛ زیرا که مایی موجود نیست!
نه آینده خوش‌قول بود و نه گذشته دست‌ بردار!
من کاری نکرده بودم. همه‌چیز خودش شروع شده بود، شاید هم خودش تمام شود؛ آری، همراه با من به پایان برسد... .
حتی نخواستی مرا بنگری؛ شاید هم این سایه، زیادیِ زیادی چهره‌ام را سیاه نشان داده است.
شاید کم‌کم، آهسته آهسته، وقتِ رونمایی سایه باشد!
شاید کم‌کم... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
همین ‌روزهاست که بمبارانی رخ دهد؛ همین‌جا، سمتِ چپ، حوالی خانه‌ات، همانی که هیچ‌گاه ندیدی و فقط نامش را یدک می‌کشم.
مادربزرگم همیشه می‌گفت: (( نمی‌توانی مانعِ جریان رود شوی! ))
آری، هیچ‌گاه نمی‌توان مانعِ رفتن‌ها شد؛ حال چه داغان باشی و چه سالم!
هرچه که باشی، در اعماق قلبت راهی را داری که مردم در آن تردد می‌کنند... .
نامم را به یاد بسپار!
نامم را در جای جای مغزت، در ضمیر ناخودآگاهت این‌گونه به خاطر بسپار: << ناخدایی دور افتاده از تو... . >>
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
من تو را با تمامیتت می‌خواهم!
من تو را با تمامیتت می‌خواهم؛ تمام سفیدی‌هایت، تمام زیبایی‌هایت، تمام چیز‌هایی که شایسته‌ی من نیستند... .
دیگر به کیلومتر‌ها رسیده!
می‌دانم، فلک دست به قلم برده و هم‌چنان بر فراقِ میانه‌ی من و تو اضافه و اضافه‌تر می‌شود؛ دیگر به کیلومتر‌ها رسیده شایلینم... .
دیگر صبر بس است؛ خیلی وقت است که سرریز شده.
آن‌قدر نعره می‌زنم که گوشِ فلک کر شود و دست از تفرقه انداختن بردارد.
من برای تو، آن‌قدر نعره می‌زنم که... .
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura

Tomura

کاربر تک‌رمان
کاربر تک‌رمان
تاریخ ثبت‌نام
2021-06-10
نوشته‌ها
90
لایک‌ها
114
امتیازها
33
سن
20
کیف پول من
101
Points
0
می‌گریم از شوربختی‌ام.
می‌گریم و می‌گریم تا وقتی که به خلاصی برسم.
قطره‌ها روان هستند و یادم می‌آید مادرم می‌گفت: (( کودک که بودی، زیاد گریه نمی‌کردی. ))
کودکی کجا و حال کجا؟
کودک که بودم، هیچ خبری از این آشفته بازار نبود!
به راستی مانده‌ام بی‌تو چه می‌شدم شایلین؟
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
امضا : Tomura
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا