خوش آمدید!

با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترین‌ها را تجربه کنید.☆

همین حالا عضویتت رو قطعی کن!
  • انجمن بدون تغییر موضوع و محتوا به فروش می رسد (بعد از خرید باید همین روال رو ادامه بدید) در صورت توافق انتشارات نیز واگذار می شود. برای خرید به آیدی @zahra_jim80 در تلگرام و ایتا پیام بدید

شعر شعر«حریق خزان بود» |

  • نویسنده موضوع NADIYA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 268
  • Tagged users هیچ

ساعت تک رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,211
کیف پول من
142,783
Points
7,109
تو که از من گذشتی، تمام جهان از من گذشتند.
امیدها به ناامیدی تبدیل شد و شادی‌ها به غم‌ها
پای هر پنجره‌ای تنها نشستم به امید بازگشت تو
باران بارید، می‌دانی به امید چه روزهایی اشک ریخت؟
روزهایی که مردانه قول دادی و حال، بی‌رحمانه عهدت را شکستی
نگاهم و پاهایم، در دورترین نقطه‌ی شهر می‌رفت و باز‌می‌گشت.
ای مردم!
پشت پنجره نشسته‌ام و یک سال انتظار می‌کشم تا برگردد
شما نمی‌دانید؛ اما مردی را از من ربودید که او جانم بود!
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,211
کیف پول من
142,783
Points
7,109
روز از فکر تو نالانم، شب از فکر تو بی‌خوابم
بگو که من لحظه‌ای از خاطرت گذر می‌کنم
دل‌تنگ صداتم، آن صدای دل‌انگیزی که لالایی‌ شبایم بود
دیگر از نبودنت خسته شده‌ام، نبودنت آتش به جانم زده است
ای کاش نبودنت جزئی از تقدیرم نبود
ای کاش می‌دانستم که نام تو در فال من نیست
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان

NADIYA

نویسنده فعال
نویسنده فعال
نویسنده انجمن
شاعر انجمن
کاربر فعال انجمن
تاریخ ثبت‌نام
2023-07-15
نوشته‌ها
5,211
کیف پول من
142,783
Points
7,109
آن‌گاه که نگاهت به نگاهم خورد، حریق خزان بود
باران نم نم می‌زد، همان لحظه چشمانم م*ست چشمانت بود
تو از بهر ناامیدی چشمانت را بستی و از بسی امید گفتی
امیدت شدم؛ اما امیدم را ربودی و رفتی ناامیدترینم کردی
 
انجمن رمان نویسی دانلود رمان
بالا