با عضویت در انجمن تک رمان از مزایای(چاپ کتاب،منتشر کردن رمان و...به صورت رایگان، خدمات ویراستاری، نقد و...)بهرمند شوید. با ما بهترینها را تجربه کنید.☆
خدا خدا امان امان آخ خدا
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار میگردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار میگردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم
خدایا رحم کن بر من خدایا رحم کن بر من
خدایا رحم کن بر من پریشان میگردم
خدایا رحم کن بر من خطا کارم گنه کارم
خطا کارم گنه کارم به حال زار میگردم
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار میگردم
ش*ر*اب شوق مینوشنم به گرد یار میگردم
ش*ر*اب شوق مینوشنم به گرد یار میگردم
سخن مستانه میگویم سخن مستانه میگویم
ولی هوشیار میگردم
نه من بیهوده گرد کوچه و بازار میگردم
مذاق عاشقی دارم پی دیدار میگردم
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت
که تشنه مانده دلم تشنه مانده دلم در هوای زمزمه هایت
تهیست دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
تهیست دستم اگر نه برای هدیه به عشقت
آخ چه جای جسم و جوانی که جان من به فدابت
♫♫♫
به قصه ی تو هم امشب درون بستر س*ی*نه
هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند رهایت
هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز
به هیچ بند و فسونی نمیکنند نمیکنند رهایت
به نام نامی ایران به نام نامی انسان به آیین وفاداران به راه و رسم بیداران
دلی دارم پر از خورشید نگاهی روشن از باران نگاهی روشن از باران
جز دوست نمیخوانم جز مهر نمیدانم جز عشق نمیخواهم
من زاده ی ایرانم جز مهر نمیدانم
♫♫♫
تویی دلبستگی هایم پناه خستگی هایم به هر جا میروم از تو دوباره در تو می آیم
کران تا بی کران عشق است بیابان در بیابانت هوای زندگی دارد خیابان در خیابانت
جهان تا هست خواهم بود اگر تو جان من باشی برایم خانه باشی خاک باشی یا وطن باشی
♫♫
دیار عاشقی هایم تمام سهم دنیایم تو را من زندگی کردم به تعداد نفس هایم
کران تا بی کران عشق است بیابان در بیابانت هوای زندگی دارد خیابان در خیابانت
♫♫♫
تو آن آ*غ*و*ش بی اندازه هستی برای وسعت تنهایی من
من از چشم تو میبینم جهان را تویی آیینه ی بینایی من
جهان تا هست خواهم بود اگر تو جان من باشی برایم خانه باشی خاک باشی یا وطن باشی
من از تو جان گرفته ام کنم فدای تو ز جان گذر نمیتوان مگر برای تو
دل از تو بر نمیکنم تویی جهان من دچار تو نمیکند دل از هوای تو
دل از هوای تو دل از هوای تو
آسمان ابریست از آفاق چشمانم بپرس ابر بارانیست از اشک چو بارانم بپرس
تخته ی دل در کف امواج غم خواهد شکست نکته را از س*ی*نه ی سرشار طوفانم بپرس
♫♫♫
نبودی و نشنیدی دلم به گریه نشسته میان خاطره هایت
چه کرده ای که پس از تو به هر کجا که تو بودی غمی نشسته به جایت
کجای این شب هجران کجای این همه راهی که از دریچه ی چشمت نمیرسم به نگاهی
♫♫♫
در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست آت چه را میگویم از آیینه ی جانم بپرس
آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس
بگو که از غم عشقت چگونه جان برهانم چگونه این همه غم را به هر طرف بکشانم
به پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم چگونه دست دلم را به دست تو برسانم
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
آن چنان مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
امان ای دل من ای خدا ای جان ای دل من ای خدا
فغان ای دل من
♫♫♫
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود که این شعله ی بیداد
روشنگر سب های بلند قفسم بود
مژه بر هم نزنم مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
امان ای دل من ای خدا ای جان ای دل من ای خدا
فغان ای دل من
که به جز یاد تو گر هیچ کسم هست
حاشا حاشا حاشا که به جز عشق تو گر هیچ کسم بود
گر هیچ کسم بود
سیمای مسیحایی اندوه تو عشق ای عشق ای عشق
در غربت این مهلکه فریاد رسم بود ای عشق ای عشق
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب تاریکی فشرده
کولی کنار آتش ر*ق*ص شبانه ات کو شادی چرا رمیده آتش چرا فسرده
رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
میرفت گرد راهش از دود آه تیره نیلوفرانه در باد پیچیده تاب خورده
سودای همرهی را گیسو به باد دادی
سودای همرهی را گیسو به باد دادی رفت آن سوار با خود یک تار مو نبرده
رفت آن سوار با خود یک تار مو نبرده
یک تار مو نبرده
من برات سرم که سر برآورن برو به من بگو که چون
عاشقی ب رفتن است بگو که ره کجاس گریزم از تو کو
بی تو خانه آخرین چگونه بگذرد و با تو دل مرا به شهر تازه میبرد
روزی دگر در آتشی سال دگر به خاموشی بار دگر فراموشی آه
یا گناهان کینه ات بشکن سکوت س*ی*نه ات بغض غم دیرینه ات ای یاران
من برات سرم که سر برآورن برو به من بگو که چون