کامل شده دلنوشته‌ متروکه| نگین کاربر انجمن تک رمان

[نگین ...]

از این دلنوشته‌ام خیلی خوشم میاد.
دلم می‌خواد تقدیمش کنم به پدربزرگ و مادربزرگ عزیزم!.
روحشان شاد!.

ای‌پرستوی‌مهاجر،
سر به متروکه‌ی‌من زن!.
حال و احوالی بپرس و
رازپنهان دلم شو.
ای‌پرستوی‌مهاجر،
سر به آشیانه‌ام زن!.
سر به بالینی گذار و
ماهِ‌شب‌های گمان شو!.
ای‌پرستوی‌مهاجر،
سر به کیوان و زحل زن!.
بال و پر بگشا و یک‌دم
روحِ‌جسم و جان من شو!.
ای‌پرستوی‌مهاجر، ای‌پرستوی‌مقاوم،
جای تو در قلب و جانم
تا همیشه، محفوظ و باقی.
این‌نگاه انتظار و
بیت حرف‌های دلم شو!.
ای‌پرستوی‌مهاجر،
سر به مجنون و به لیلی،
سر به فرهاد و به شیرین،
سر به هر عاشق که خواهی؛
سر بزن بر هر که خواهی!.
ای‌پرستوی‌مهاجر،
انتظارت می‌کشم من!.
سر به من زن تا بدانم؛
تو طرف‌دار من هستی.
قلب من آشوب و بیمار،
بودنت، درمان و تیمار.
ای‌پرستوی‌مهاجر،
پس کجایی؟ پس، کجایی؟!​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

تاریکی محض، واهمه را در سلول‌سلول وجودم شعله‌ور می‌کند.
تکیه به دیواری سست، هر چند بیهوده،
نمی‌گذارد خمیده شوم.
حرف‌هایت را کجای دلم بگذارم که پر و پیمان است؛
هم قلب‌من و هم حرف‌های تو‌.
کمی مهربان بودن هم ضرری ندارد.
برای این وجودی که محتاج محبت است؛ نه محنت!.​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

دل‌گیر نباش!.
همه‌چیز روبه‌راه می‌شود.‌
با هم درستش می‌کنیم متروکه‌ی عشق‌مان را.
به من اعتماد کن!.
و به خودت که همیشه با من خواهی بود!.
​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

باران چکه می‌کند از دل آسمان.
اشک‌هایم را می‌شوید؛
و کلبه‌ی‌چوبی،
از د*اغ نبودت به آتش کشیده می‌شود.
هیچ‌کس نمی‌داند که آن، می‌سوزد زیر این‌باران.
​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

تنهایی، د*ر*د عمیقی‌ست؛
درمانش دشوار!.
و من بی‌تو گرفتارم!.
در عمق چشمانم، گریه می‌کنم.
و درانتهای‌سکوتم، ناله!.
در حوالی این‌اتاق، به‌دنبال صدای خنده‌هایت هستم.
برگرد که دل‌تنگی، حال عجیبی‌ست!.
​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

پرستوهای‌مهاجر
در غروب‌جمعه
آسمان را می‌گذرند.
دسته‌جمعی، کران‌آسمان را می‌گذرند.
با قلم و دفتر
پشت پنجره نشسته‌ام و
حرف‌های‌دلم را روی دفتر می‌نویسم.
که ای‌کاش پرستویی بودم؛
حال و روزشان را می‌فهمیدم!.
بال‌هایم را می‌گشودم و با آن‌ها همراه می‌شدم؛
شاید که تنها نمی‌شدم!.
​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

دل تو را دوست می‌داشت!.
عشق، هدیه‌ای از من به تو بود.
به پایت نشستم و منتظر ماندم.
افسوس؛ هزاران افسوس!.
که باز هم صبر کردم و تو را در قلب صدایت زدم.
صدهزارافسوس که زجر کشیدم و تلف شدم.
می‌گفتم؛ می‌آیی؛
اما نمی‌دانستم که تو،
آمدنی نیستی.
فکرت جای‌دیگر و
عشقت پیش دیگری است.
دل به دل راهی نداشت این‌بار!
​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

از این‌جا می‌روم.
جایی که هم‌دیگر را نبینیم؛
و وقتی چشممان به هم افتاد، نشناسیم؛
نه من تو را، و نه تو مرا!.
از این‌جا می‌روم.
می‌روم به کلبه‌ای که برای خودمان ساخته بودمش؛
تا همیشه در کنار هم بمانیم و برای هم بخوانیم.
نفس می‌کشم؛
اما جسم بی‌روح، کالبد بی‌جانی بیش نیست!.​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

لحظه‌ی نابی‌ست آن‌لحظه‌ای که تو به من می‌رسی
و سرنوشت تماشاگر من و توست!.
دستانم را می‌گیری و پا به پای هم، در کوچه‌های عاشقی،
در فصل پاییز، زیر باران
قدم می‌زنیم
تو محو آسمانی و
من، محو چشمان‌زیبای‌تو!.​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان

[نگین ...]

پرواز پرنده در زیرسقف‌آسمان،
پرواز عاشقانه در زیر سقف عشق‌مان،
یاد تو در یاد من!.
بال و پرِ پروازم شده‌ای.
بی‌تو، نه میلی به عشق،
نه بال و پری برای پرواز دارم.​

 

انجمن رمان نویسی دانلود رمان