تولد، کودکی و نوجوانی
عبدالرحمن شرفکندی در ۶ شعبان ۱۳۳۹ (برابر با ۲۵ فروردین ۱۳۰۰ / ۱۴ آوریل ۱۹۲۱) در مهاباد متولد شد. عبدالرحمن دوساله بود که دامان محبت مادرش را از دست داد و از همان اوان کودکی، سختی و تلخی زندگی را تجربه کرد.[۵] پدر او به این دلیل که شخصی مذهبی بود و علاقهای که به عبدالرحمان سیوطی داشت، نام او را «عبدالرحمان» گذاشت.[۲] وی فرزند ملا محمد بور بود.[۱۰] برخی از منابع، همانند کتاب ساوجبلاغ مکری - مهاباد در آیینه اسناد تاریخی، محل تولد شرفکندی را روستای شرفکند بوکان ذکر کردهاند.[۱۱]
دوران کودکی و نوجوانی را در حوزههای دینی و علمی در زادگاهش سپری کرد و در اوایل جوانی بههمراه خانوادهاش به روستای طَرَغه، از توابع شهرستان بوکان، اقامت گزیدند.[۱۲] او مدتی نزد سیدمحمد، که طلبهٔ جوانی بود، فرهنگ لغات عربی، معلقات سبع و لامیّةالعجم طغرایی اصفهانی را فراگفت و با اشعار نالی، شاعر کرد، آشنا شد.[۳]
در مسجد بازار مهاباد، نزد ملاحسین مجدی قصیدهٔ بانَتْ سُعاد کعب بن زهیر و لامیةالعرب ابن الوردی را آموخت. سپس به خانقاه شیخ برهان بازگشت و تا هفدهسالگی برای فراگیری دانش به اکثر روستاها و شهرهای حوالی بوکان سفر کرد. او از آنجایی که به شعر علاقه داشت، دیوان شاعران زیادی را خواند و اشعار فراوانی از حفظ داشت.[۳]
اوایل جوانی و مرگ پدر
با مرگ پدر در سال ۱۳۱۷ خورشیدی، عهدهدار مسئولیت خانواده شد. تحصیل را رها کرد، به کسبوکار روی آورد و به شهر بوکان نقل مکان کرد. مدتی در ادارهٔ دخانیاتِ بوکان به کار پرداخت. ازآنجاکه اهل شعر بود، در آن ایام به سرودن شعر روی آورد و اشعار انتقادیِ طنزی در باب مسائل غیراخلاقیِ رایج در ادارات آن زمان سرود. او در شعر، «هژار» (به کردی: ههژار) (بهمعنی بینوا، بیچاره، ندار) را بهعنوان تخلص برای خود برگزید. نخستین دیوان اشعارش را با نام آلکوک در ۱۳۲۵ خورشیدی در تبریز منتشر کرد.[۳]
هژار، بهدلیل مسائل سیاسی، مدت دو ماه در شهر سقز به زندان افتاد، ولی هنگام انتقال به مهاباد، گریخت و به عراق رفت. در آنجا بهعلت کار زیاد سخت بیمار شد و به بیمارستانی در جبل لبنان انتقال یافت. او مدت دو سال در جبل لبنان به مطالعه پرداخت و اطلاعات خود را در زمینهٔ زبان و ادبیات عرب تکمیل کرد. با بازگشت به عراق، به عضویت مجمع علمی آن کشور درآمد و به مطالعه و تحقیق پرداخت و برخی اشعار و مقالاتش را منتشر کرد. هژار سه سال نیز در سوریه اقامت گزید و عاقبت، بعد از هفده سال، به ایران بازگشت و در عظیمیهٔ کرج اقامت گزید.[۳]
بازگشت به ایران
با بازگشت به ایران، بهرام فرهوشی در دانشگاه تهران، ترجمهٔ کتاب قانون در طب، تألیف ابن سینا را از عربی به فارسی به او پیشنهاد داد.[۱۲] در ازای دستمزد مختصری، و با ترجمهٔ اولین کتاب (مجلد) از این اثر، در محافل علمی و ادبی راه پیدا کرد و به عضویت فرهنگستان زبان ایران درآمد.[۵]
با تلاش سخت و خستگیناپذیر، بیشتر ساعات شبانهروز را به تحقیق و تألیف و ترجمه مشغول بود و در سایهٔ این کار، آثاری را در زمینههای مختلف علمی و ادبی و فرهنگی نوشت، که از آن جملهاند: شرح دیوان اشعار شیخ احمد جزیری (معروف به ملای جزیری)، ترجمهٔ دورهٔ کامل کتاب قانون ابن سینا در هفت مجلد، گردآوری هَهنبانَه بۆرینَه (فرهنگ جامع لغات کردی به کردی و فارسی)، زندگینامهٔ خودنوشتش با عنوان جێشتی مجێور (بهمعنی «شلمشوربا»)، و بالاخره ترجمهٔ کامل قرآن به زبان کردی مرکزی.[۵]
درگذشت
هژار، سرانجام بر اثر بیماری در روز پنجشنبه دوم اسفندماه ۱۳۶۹ در تهران درگذشت. پیکر او را به مهاباد منتقل کردند و در حالیکه شهر در ماتم نشستهبود و جمعیت انبوهی از دور و نزدیک برای وداع با وی گرد آمدهبودند، با تجلیل بسیار، که حتی مسعود بارزانی، رئیسجمهور کنونیِ اقلیم کردستان عراق نیز حضور داشت، تا گورستان بداق سلطان برده شد و در کنار هیمن و ملا غفور دباغی به خاک سپرده شد.[۵]
انجمن رمان نویسی تک رمان تایپ رمان شعر و دلنوشته خود را به صورت آنلاین منتشر کنید و با نويسندگان در ارتباط باشید
forums.taakroman.ir
انجمن رمان نویسی
دانلود رمان