سکانس دوم، این ماجرا را به اوجاش میرساند. سکانسی که بدون تردید جزو بهترین سکانسهای “آخرین ما” محسوب میشود و بهشدت با فرم و ساختار درام جوردرمیآید. “جول”، “الی” و “تامی” هیچ کدامشان چیزی نمیگویند و سوار بر اسب میشوند و به سمت دانشگاه “کلورادو” حرکت میکنند. این چیزی نگفتن یعنی مشکلی در کار است و یک چیزی جور درنمیآید! حتی در یک نما داریم که الی کاملا بیاعتنا ولی در عین حال با تمام احساسات کودکانه و قهر کردناش از کنار جول رد میشود و برروی اسباش مینشیند. در راه موسیقی شاهکار گوستاوو کاملا با فرم صح*نه آشناست و در خدمت این فضای احساسی قرار دارد. در یک پلان میبینیم هر سه بازمانده بر اسبشان سوار شدند و آرام آرام راه میروند و هیچ چیزی هم نمیگویند. “جول” از همه عقبتر است و “الی” و “تامی” در جلو. این نما کاملا نشان میدهد که “جول” بدجوری دارد فکر میکند. فکر اینکه از تامی و الی جدا شود و آنها را با هم رها کند. ناگهان پلان عوض میشود. در یک قاب شاهکار از روبهرو الی و جول را با هم میبینیم. اینجا دقیقا متوجه میشویم “جول” تصمیماش را گرفته است. صح*نه اشاره میکند این دو با هم میمانند و نگاه مهربان جول از دور به الی این تصمیم را تثبیت میکند. تا اینکه با رسیدن به دانشگاه “جول” به “تامی” میگوید که به همراه “الی” خواهد رفت و با برادرش خداحافظی میکند. ناگهان و ناخودآگاه از درون حس میکنیم “الی” خوشحال میشود. “الی” که در لاک خودش فرورفته بود و حرف نمیزد با تصمیم جول میخندد و سریع به پشت اسب جول مینشیند تا با هم بروند. این سکانس تمام حسهای خوب دنیا را باهم بهتان هدیه میدهد.
انجمن رمان نویسی | تک رمان
انجمن تک رمان...انجمن رمان نویسی تک رمان با ارائه محیطی امن و صمیمی فعالیت خود را در راستای ترویج کتابخوانی آغاز کرده است.
forum.taakroman.ir