در این مقاله قرار نیست بگوییم بهار زندگی به دست پاییز سرنوشت قتل عام شده و زمانه سایهی بیست سالهی مرگ را بالای سرش حس میکند. آواز پرندهها خاطرات شبهای سرد جنگل است و درخشش طلایی آفتاب هم نمیتواند گرمای زندگی را به این جهنم سرسبز باز گرداند. عطر و بوی خوش گلها به آرزوی بعیدی تبدیل شده و تا چشم کار میکند گرد و غبار قارچهای عفونی است و بیماری و بیماری… شبهای خوش رنگ و آب امریکا جایشان را به مکانهای نظامی قرنطینه دادهاند و روزی چندبار با سلاحشان مرگ میفروشند! مرگی که زندهترین موجود این روزهاست و ناامیدی بزرگترین هدف زندگانی! انسانهایی که کم از حیوانات ندارند و تمدنی که سالهاست رخت بسته و از این حوالی رفته است. اما شاید عشق همچنان بر روی یک شاخهی خشکیدهی درختی عاشقانه لحظهها را به انتظار مینشیند تا مگر روزی برسد که شبنشین خار و خاشاک نباشد و به ضیافت گلبرگهای قرمز رنگ و شبنمزده دعوت شود.
نه اشتباه نکنید! قرار نیست بزنیم به خط ادبیات و از این جملات قشنگ بگوییم! بلکه میخواهیم قصهی یکی از شاهکارهای ساخته شده در تاریخ بازیهای رایانهای را مرور و بررسی کنیم و ببینیم ناتیداگ با آخرین شاهکارش چه کرده است. “آخرین ما” یا به بیانی کاملتر “آخرین بازماندهی ما” نه از جنگهای ندای وظیفهای چیزی میگوید و نه از غولآخرهای فضای مرده! نه آنقدر شلوغ است که هر دقیقه ده خشاب روی مخ دشمنان خالی کنیم و نه میخواهد مکسپین باشد و قهرمانبازی درآورد. “آخرین ما” یک اثر متفاوت است که تنها یک چیز میگوید؛ عشق!
انجمن رمان نویسی | تک رمان
نه اشتباه نکنید! قرار نیست بزنیم به خط ادبیات و از این جملات قشنگ بگوییم! بلکه میخواهیم قصهی یکی از شاهکارهای ساخته شده در تاریخ بازیهای رایانهای را مرور و بررسی کنیم و ببینیم ناتیداگ با آخرین شاهکارش چه کرده است. “آخرین ما” یا به بیانی کاملتر “آخرین بازماندهی ما” نه از جنگهای ندای وظیفهای چیزی میگوید و نه از غولآخرهای فضای مرده! نه آنقدر شلوغ است که هر دقیقه ده خشاب روی مخ دشمنان خالی کنیم و نه میخواهد مکسپین باشد و قهرمانبازی درآورد. “آخرین ما” یک اثر متفاوت است که تنها یک چیز میگوید؛ عشق!
انجمن رمان نویسی | تک رمان