...این سکوت همچو برف و همچو باران بهاریست
غروب دلانگیز پاییز، فرا رسیدن خاطرههای تلخ است
آرزوهای پنهانی من، کورسویی امید، وسط ناامیدیهاست
شبی تمام غمهایم را در غریبترین جای شهر، پنهان میکنم
خروارها خاک روی خاطرههای مرده میریزم و با آنها وداع میکنم
#سیگاری_نیم_سوخته
#زری
#انجمن_تک_رمان